😽34😽

1.2K 308 92
                                    

_ 12:17 _

darkcat: باورم نمیشه که تو دو ماه فراموش کرده بودم درسا چقدر کسل کنندن

wiccat: الان تو کلاسی؟

darkcat: میخوام وضعیتمو در دو کلمه توصیف کنم، خانوم کوانگ

wiccat: تو دیوونه شدی؟
سر درس اون عجوزه ی روانی داری گوشی بازی میکنی؟

darkcat: دیگه پیر شده چشماش نمیبینه

wiccat: اون زمان میگفتم اون زنیکه اول ما رو خاک میکنه بعد میمیره
پس اونم میتونسته پیر بشه

darkcat: هرچی پیر تر میشه بیشتر کسل کننده میشه
تو چیکارا میکنی؟

wiccat: اون پسری که چند وقت پیش رفتیم خونش یادته؟

darkcat: همونی که دوست پسر دوستت بود؟

wiccat: خودشه
الان با اون تو تایم فحش دادن به چانیولیم
یه جریان حسودی پیش اومده

darkcat: ای وای
دلم سوخت برات

wiccat: نههه خیلی هم سرگرم کنندس اتفاقا
ویذژنژذیپ یه دختری چانیولو نقاشی کرده
بکهیون هم دیوونه شده طبعا

wiccat: نههه خیلی هم سرگرم کنندس اتفاقاویذژنژذیپ یه دختری چانیولو نقاشی کردهبکهیون هم دیوونه شده طبعا

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

ملت نقاشی میکنن O.o

darkcat: نقاشیای توام خوبه بنظرم

wiccat: تو از کجا دیدی مگه نقاشیای منو؟

darkcat: تو حاشیه های دفتری که واسم فرستاده بودی

wiccat: بابا اونا چرندیات ناشی از سر رفتن حوصله بودن فقط

darkcat: پس دانشجوی نمونه ای مثل توام حوصلش سر میرفته سر کلاس

wiccat: شنیدن مکرر مباحثی که بلدی حوصله سر بره خب 😎

darkcat: زمان دانش آموزیت خیلی کتک خوردی؟ :(

wiccat: نه :(

darkcat: میدونی چیه،چند وقت پیش با یه پسر شاخ آشنا شدم!
از دور شبیهه چاقوکشا به نظر میرسید ولی وقتی باهاش حرف زدم بنظر بچه ی خوبی بود.

wiccat: جدا؟ خوشحالم که یه دوست جدید پیدا کردی ~

darkcat: منم~
قبلا بخاطر اینکه ساعت کلاسامون باهم نمیفتاد آشنا نشده بودیم اصلا.

MEOW ≧(^ω^)≦   Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang