به احتمال سرد بودن هوا، سوییشرتشو به کمرش بست و با شنیدن صدای تق تق در، با اینکه میدونست قراره دوباره به هم بریزه، موهاشو مرتب کرد.
صرفا بخاطر اینکه جونگین خوشش نمیومد، شلوار بلند و بدون درز و شکافی پوشیده بود و باور کنین پیدا کردن شلوار تابستونه ای با این ویژگی از توی کمد لباسش واقعا سخت بود.
یقه های پیراهن چهارخونه ی سفید و زردش رو صاف کرد و قبل از اینکه زیر پای جونگین علفها شروع به رشد کنن در رو به روش باز کرد. باز کردن در و حلقه شدن دستهای جونگین دور کمرش و هل داده شدنش به داخل خونه یکی شد.
با این حرکات یهویی قلبش شروع به مسابقه دادن با قلب جونگین کرد و سرشو به سینه ای که دلتنگ گرما و صداش شده بود تکیه داد و عطرشو تو ریه هاش کشید.
-"دلتنگت بودم."
وقتی جونگین روی گردنش زمزمه کرد، کیونگسو زانوهاشو نمیتونست احساس کنه، و بخاطر اینکه نیوفته یه قدم عقب رفت و به در پشت سرش تکیه داد. جونگین هم با قدم اون جلو رفته و دستهاشو دور کمرش محکم تر کرده بود.
-"خیلی کلیشه بود."
دستشو روی پیراهن چارخونه ی آبی-مشکی کشید و با جمله ای که گفت فقط لبخند بیشتری رو به لبهای هر دوشون هدیه داد.
اول جونگین فاصله گرفت و یه قدم دور تر شد. از نوک سر تا پا بررسیش کرد و به نظر میرسید از تابلوی روبروش خیلی رضایتمنده.-"چرا اونجوری نگاهم میکنی؟!"
کیونگسو برای فرار از زیر نگاه آنالیزگر جونگین کفشهاشو برداشت و بیرون از خونه مشغول پوشیدنشون شد.
-"دانشگاهت چطور گذشت؟"-"دیگه میخوام به اون بخش از زندگیم برسم که این سوالو من از بقیه بپرسم!"
واقعا از دانشگاه بیزار شده بود! اولش بخاطر اینکه میگفت نمیتونه اونهمه سال درس بخونه سمت هیچکدوم از رشته های پزشکی و پیرا پزشکی نرفته بود. البته که مشکل از رتبه ی کمش نبود، صد البته!
با این وجود در حد یه دانشجوی پزشکی تو دانشگاه وقت تلف کرده بود.
-"میبینی که منم کار چندانی ندارم."
وقتی کیونگسو شونه بالا انداخت و سر به زیر زمزمه کرد، جونگین با گوشه ی چشم داشت به واکنشهاش نگاه میکرد. با اینکه سالها از روی فارغ التحصیلیش میگذشت ولی هنوز نتونسته بود شغل ثابتی پیدا کنه و احتمالا از این شاخه به اون شاخه شدن اذیتش میکرد.
از صمیم قلب آرزو کرد کیونگسو به جایگاه دلخواهش برسه و انگشت کوچیکشو به انگشت کیونگسو حلقه کرد. دلش میخواست به صاحب آرزوش اینجوری آروم و محکم بچسبه یا به بیان ساده تر لمس کردن کیونگسو رو دوست داشت، هرچند کوچیک و جزئی.
-"حتی استادا هم از دست من ذله شدن."
به این ترتیب غرغر های جونگین از طولانی شدن دانشگاه و خسته شدنش از درس خوندن ادامه پیدا میکرد تا زمانی که به رستوران مورد نظرشون برسن.
![](https://img.wattpad.com/cover/194893301-288-k800157.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
MEOW ≧(^ω^)≦
Fiksi Penggemarنام: کایسو در میو چت نویسنده: TombikTomboy مترجم: AquaPhoenix ژانر:تکستینگ، رمنس فلاف، اسمات وضعیت: تکمیل شده✅ ᯽᯽᯽ جونگین فقط میخواست کمی خوش بگذرونه. ولی تنها چیزی که کیونگسو میخواست، جونگین بود. ᯽᯽᯽ عزیزانم این فیک ژانر تکستینگ داره ؛ یعنی کاراکت...