-"هی!عمدا اون حرکتو زدی مگه نه؟!"
وقتی باباش مثل یه بچه کوچولو غرغر میکرد، کیونگسو از جایی که نشسته بود به سمتشون برگشت و به سختی سعی داشت که به این اوضاع نخنده. هر دو مردی که عاشقشون بود داشتن باهم شطرنج بازی میکردن و میتونست بگه تو زندگیش منظره ای قشنگتر از این ندیده بود.
-"نه واقعا عمدی انجامش ندادم!"
در جواب اعتراض جونگین، بابای کیونگسو پشت چشمی نازک کرد و رو به کیونگسو گفت :" عمدا سعی میکنه ببازه. میشه به دوست پسرت بگی من بیشتر از همه چیز از این کار متنفرم؟"
آخرش دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره و پقی زد زیر خنده. میدونست باباش با اینکه داره وانمود میکنه از دست جونگین عصبانیه اما ته دلش ازش خوشش اومده.
قبل از اینکه لبخندش کل صورتش رو فرا بگیره با گوشه ی چشم مامانشو دید که اونم مثل خودش داشت اون دوتا رو با لبخند شیرینی تماشا میکرد. با اینکه وقتی متوجه نگاه مستقیم کیونگسو شد سریعا سرشو برگردوند و سعی کرد لبخندشو قایم کنه، اما کیونگسو چیزی که باید میدید رو دیده بود.
از اینکه خانوادش جونگین رو علاوه بر قبول کردن، پسندیده بودند فراتر از انتظاراتش بود و از خوشحالی تو پوستش نمیگنجید.
-"جونگین فکر نکنم بخوای بابامو عصبانی کنی."
با حرفی که زده بود باعث شد جونگین چشمهاشو گرد کنه و دست جدید رو با جدیت بیشتری بازی کنه که خب این بار بازنده پدرش شده بود.
-"من از این بچه خوشم اومد."
قبل از اینکه کنار همسرش بشینه، تو گوش مادر کیونگسو زمزمه کرده بود و اونم در جوابش با سر تاییدش کرده بود. جونگین به محض چشم تو چشم شدن با مادر کیونگسو لبخندی از صمیم قلب روی لبش نشوند که موجب به چشم خوردن خط لبخندهای عمیقش شده بود.
-"دیگه آزادیم مامان؟ چونکه به مامان جونگین هم قول دادیم که سری بزنیم."
مادرش با اینکه اولش چشمهاشو تنگ کرد و ملامت گر نگاهش کرد ولی بعدش سر تکون داد و «خیلی خب» آرومی گفت.
جونگین به وضوح میتونست ببینه که کیونگسو یه سری از رفتار و برخورد ها و حتی میمیک های صورتشو از مادرش به ارث برده. هم از بابا و هم از مامان کیونگسو خوشش اومده بود.
برای آخرین بار ازشون تشکر کردند و بعد از خداحافظی ازشون جدا شدند. جونگین به محض اینکه چند متری از خونشون فاصله گرفت نفس عمیقی کشید. به خیر گذشتن این دیدار که چند وقت اخیر تمام فکر و ذهنشو درگیر کرده بود موجب خوشحالی بود.
چون اگه خانواده ی کیونگسو ازش خوششون نمیومد یا تاییدشون نمیکردند و اجازه نمیدادند به رابطشون ادامه بدن و خواستار به هم زدنشون میشدند عملا هیچ کاری از دست جونگین ساخته نبود.
ESTÁS LEYENDO
MEOW ≧(^ω^)≦
Fanficنام: کایسو در میو چت نویسنده: TombikTomboy مترجم: AquaPhoenix ژانر:تکستینگ، رمنس فلاف، اسمات وضعیت: تکمیل شده✅ ᯽᯽᯽ جونگین فقط میخواست کمی خوش بگذرونه. ولی تنها چیزی که کیونگسو میخواست، جونگین بود. ᯽᯽᯽ عزیزانم این فیک ژانر تکستینگ داره ؛ یعنی کاراکت...