🇫🇷
Amène-moi Où même le vin ne peut m'amenerآنجا بِبَر مَرا که شَراب هم نمیبَرَد.
.
.
.
.
.
.
.🚫ووت دادن و پررنگ کردن ستاره ی هر داستانی که میخونید
بدون شک شعور شما رو هشدار میدهتنکیو گایز 🛇
.
.
.
.
.
.
.لویی از مدرسه بیرون اومد , اینطور نبود که دوست نداشته باشه به مدرسه بره نه ,اون دوست داشت توی آینده اش برای خودش یه کسی بشه
ولی خب
صبح زود بیدار شدن و سرو کله زدن با یه مشت احمق هموفوبیک , چیزی نبود که مدرسه رو دلنشین کنهبه هر حال اون داشت به انتهای خط میرسید
چند ماه دیگه مدرسه تموم میشد و برای همیشه باهاش خداحافظی میکردتنها دغدغه ی این روزهاشم بالا بردن نمراتش بود کاری که برای رفتن به یه دانشگاه خوب باید انجام میداد
:هی تاملینسون
لویی با بیخیالی به مسیرش ادامه داد
میدونست پیتر هابکین یکی از عوضی های مدرسه میخواد بازم دعوا راه بندازه:هی مگه کری?
لویی چشماشو چرخوند و سرجاش ایستاد بند کوله پشتیشو توی مشتش گرفت و چرخید سمت پیتر
اما اون تنها نبود , لوک هم همراهش بود کسی که فقط بلده به مسخره کردن های پیتر بخنده: خب?
:هه , داشتی فرار میکردی نه?
:بهتر نیست وقتمو با این شر و ورا نگیری?
:اوووو , یکی میخواد بره خونه و مشق بنویسه , نکنه اگه B بشی مامانت بهت شام نمیده? میری تو اتاق و به کارای بدت فکر میکنی?
لوک کف زد
:بچه مامانی , اوه شایدم بچه ی ددیش !:خیلی خب حالا که داره مدرسه تموم میشه بذارید یه نصیحت بهتون بکنم ... تا وقتی طرفتونو نشناختین هیچ وقت سعی نکنید دست بندازیدش
لویی چرخید و خواست مسیرشو ادامه بده اما پیتر اونو از پشت کشید طرف خودش
:هیییی مگه من اجازه دادم که بری?
:ببین , اگه یه دفه دیگه بهم دست بزنی ,کاری میکنم نه تنها مدرسه بلکه خونه تونم دیگه نیبینی
لوک بلند زد زیر خنده
:وووهاااا چه خبره , مثلا چیکار میکنی?لویی کمی صبر کرد تا درهای مدرسه بسته بشن ,لبخندی زد و با غرور به اون دوتا نگاه کرد
:اولا تمام سی دی هایی که تو طبقه ی دوم کنار هواکش قایم کردین رو گزارش میدم ,بعدم کاشی سوم داخل دستشویی که توش وید قایم کردین از سمت چپ در سومی ....
پیتر سریع جلوی دهن لویی رو گرفت
:هیش هیش هیشششش , هی تاملینسون .. عام اروم تر , ها ها
YOU ARE READING
My sweet bullet [L.S]
Fanfiction❌complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : پلیسی _رومنس If you want to know what's going on, read the story