نمیدونم وقتی میزنم vote برای چه کسایی این حس میاد که باید ووت بدین
هدف من از زدن ووت , یاد اوری اینه که ووت بدین من خودم میرم داستانارو میخونم بعد وقتی جذبش میشم راستش فراموشم میشه ووت بدم بعد وقتی ووت رو میبینم برمیگردم و تک تک قسمتایی که خوندمو ووت میدمThanx every one
این بوک همیشه رتبه هاش خوب بود
و بیشتر از دو رقم اصلا نشد , ممنونم ازتون...................
لویی رو تختش کنار هری دراز کشیده بود و داشت توی سرچ گوگل دنبال وسایل کافه میگشت
:لاو ?
:هووم ?
:ببین اینا خوب نیستن ? بنظرم کافه باید دو قسمت داشته باشه
هری کمی رو ارنجاش جا به جا شد و به لویی نگاه کرد
:منظورت چیه?
لویی چرخید و به پشت رو تخت دراز کشید و گوشیشو رو شکمش گذاشت
:ببین , هدف جذب مشتریه اما اونا سلیقه های متفاوتی دارن , حالا اگه ما بتونیم تو دو قسمت پر مخاطب حرکت کنیم جذب بیشتری داریم
هری لبخندی زد و سرشو تکون داد
:خب ادامه بدین جناب مشاور
لویی اخماشو تو هم برد و با کف دست شونه ی هری رو هل داد
:هی من جدی ام
:منم , ادامه بده بیبی
لویی کمی مشکوک به هری نگاه کرد ولی بعد گلوشو صاف کرد و ادامه داد
:خیلی خب , کافه رو تو دو فضای متفاوت میسازیم , یه قسمت سنتی مثل کافه های دیترو , یه قسمتشم مدرن , اینجوری از هر دسته مشتری جمع میشه
:و شاید خیلیا نظرشون در مورد مدرن و سنتی هم عوض بشه
:اوه کامان تو یه تگزاسی پیدا کن که بوت نپوشه ... ما نمیتونیم سنت و کنار بذاریم
:باشه من با طراح کافه تماس میگیرم و بهش ایده هامونو میگم , بعد خودش رنگ و چوب هارو انتخاب میکنه
:زمینش هم جای خوبیه فکر میکنی چقدر طول لکشه اون مغازه رو تخریب کنن و بعد اینو بسازن ?
YOU ARE READING
My sweet bullet [L.S]
Fanfiction❌complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : پلیسی _رومنس If you want to know what's going on, read the story