VOTE 🌟
................
لویی نگاهی به مورگان کرد که گوشیش توی دستش بود
:چی شد?
مورگان سرشو بالا اورد و گوشیشو تو جیبش برد سمت در رفت
:من میرم پایین , پارکینگ B , تو هم از در برو بیرون و تو خروجی پارکینگ کنار سطل آشغال اون طرف خیابون وایسا اونجا دوربین های امنیتی بهش دید ندارن
لویی سرشو تکون داد
:کجا میریم ?
:فقط راه بیفت لویی من خودمم نمیدونم
لویی از اتاق بیرون رفت و بدون نگاه کردن به مورگان سمت اسانسور رفت , وقتی از ساختمون بیرون اومد
کنار سطل بزرگ مکانیزه ایستاد تا اینکه یه فورد مشکی کنار کشید و براش چراغ زد
لویی سریع سمت ماشین رفت و سوار شدمورگان بدون هیچ حرفی به صفحه ی مانیتوری ماشین نگاه میکرد و سمت جایی که لویی نمیدونست کجاست حرکت کرد
:هی ..میشه بگی داریم کجا میریم ?
:نمیدونم فقط از گیرنده یه موقعیت گرفتم و این خطیه که استنلی باهاش پیام میفرسته
لویی سرشو تکون داد و اونم مثل مورگان به صفحه ی مانیتور چشم دوخت
تقریبا نیم ساعت بود که داشتن رانندگی میکردن و بعد رسیدن به یه صرافی مورگان و لویی بهم نگاه کردن و از ماشین پیاده شدن:این دیگه چه جهنمیه? مطمئنی موقعیت و استن فرستاده?
:اگه دوست نداری میتونی تو ماشین بشینی پسر جون
لویی نفسشو بیرون داد و دنبال مورگان راه افتاد , درو باز کردن و وارد اتاقک کوچیک صرافی شدن
مردی که اونجا نشسته بود نگاهی به مورگان کرد و بعد درو براشون باز کرد
لویی به مرد نگاهی انداخت و بدون معطلی دنبال مورگان راه افتاد , تا اینکه از یه راهروی تنگ و تاریک سمت یه جایی شبیه زیر زمین رفتن
اونجا یه در بود که مورگان دستگیره اشو چرخوند ولی باز نشد , پس در زد و بعد چند دقیقه استنلی درو براشون باز کرد
مورگان :اوه خدای من واقعا داشتم شک میکردم که خودت نباشی
وقتی لویی و مورگان وارد زیرزمین شدن درو بست و به لویی دست داد
:تو اینجا چیکار میکنی?
:هری , هری تو خونه ی ...
لویی با دیدن هری روی صندلی سمتش رفت و دست استنلی رو رها کرد
رو پاهای هری نشست و بغلش کرد:احمق , چرا هیچی بهم نگفتی من فکر کردم بلایی سرت اومده
هری نگاهی به استنلی کرد و دستاشو رو پشت لویی کشید
![](https://img.wattpad.com/cover/201300478-288-k716585.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
My sweet bullet [L.S]
Fiksi Penggemar❌complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : پلیسی _رومنس If you want to know what's going on, read the story