VOTE 🌟
..............
اونجا یه میز و چهار صندلی بود و کسایی که لویی اصلا باورش نمیشد اونجا کنار هم ببینه
:متاسفم لویی
:خدای بزرگ !
لویی سرجاش خشکش زد بین اون آدما نگاهش فقط روی یه نفر قفل شده بود !
عصبی یا دلخور ,خوشحال یا ... واقعا از حالی که داشت هیچی نمیفهمید
:لویی بشین , رنگت ..عام پریده
لویی محکم دست استنلی رو پس زد و با عصبانیت بهش نگاه کرد
سمت صندلی ها رفت و روی یکیشون نشست , رو به روش استنلی نشست , سمت چپش یه مرد که نمیشناخت و سمت راستش .... هری ادوارداستایلز !
استنلی انگشتاشو تو هم گره زد و روی میز گذاشت
:از کجا فهمیدی لویی?
لویی لبخند عصبی زد و سرشو عقب برد , به سقف فلزی اونجا نگاه کرد
:این اولین چیزیه که میتونی بهم بگی استن ? واو اون روز تو دفترت و یادم میاد چطور خودتو به نفهمیدن میزدی
سرشو بلند کرد و به استنلی نگاه کرد
:تو از کی فهمیدی ? هوم? ۴سال پیش تا الان?
:لویی آروم باش , ما بخاطر امنیت خودت چیزی نگفتیم
لویی محکم زد روی میز
:چهارررر سال مرد...چهار ...سال از بهترین لحظات عمرممردی که نمیشناخت خواست چیزی بگه که لویی بهش نگاه کرد و دستشو بالا برد
:تو یکی خفه شو
دوباره به استنلی نگاه کرد
:چطور تونستی ? وقتی منو دیدی که هزار بار خودکشی کردم ! وقتی از شدت درد بخودم میپیچیدم , وقتی اونقدر جنگیدم تا باور کنم ... چطور تونستیییی ?
با چونه ی لرزون و اشک های روی گونه اش سرشو پایین انداخت
هری دستمالی از تو جیبش دراورد و سمت لویی گرفت
لویی نگاهی به دستمال و بعد به هری کردآستین لباسشو کشید رو دستش و صورتشو پاک کرد , از رو صندلی بلند شد و چندقدم دورتر از اونا ایستاد
سرشو تکون داد و باز به استنلی نگاه کرد
:حالا بهم بگو ... جریان چیه
:بشین لویی
:میگی یا باید چهار سال دیگه صبرکنم ? نه ... من کنار آدمایی مثل شماها نمیشینم
استنلی سرشو پایین انداخت
:دوسال ... دو ساله که میدونیم ,ولی نتونستیم کاری بکنیم , هری و ده نفر دیگه مستقیم زیر نظر سازمان امنیت بین المللی هستن این فقط مربوط به ایالات متحده نیست ,این یه قضیه ی بین المللیه
YOU ARE READING
My sweet bullet [L.S]
Fanfiction❌complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : پلیسی _رومنس If you want to know what's going on, read the story