BULLET 15

1.3K 389 304
                                    

VOTE

.

.

.

🌟🌟🌟🌟🌟🌟

جنسن از دفترش بیرون اومد و سوار لیمو ی مشکیش شد

:برو به سان خیابان ۴۷ ام

:چشم قربان

بعد بیست دقیقه به جایی که جنسن خواست پارک کرد و ازش پیاده شد

:همینجا بمون

راننده اطاعت کرد و اونجا پشت فرمون منتظر موند

جنسن وارد ساختمون بزرگ اونجا شد و بعد سوار اسانسور شد
چند دقیقه طول کشید تا اسانسور متوقف بشه و درش باز شد

پالتوشو مرتب کرد و جلوی در ایستاد دو ضربه به در زد و منتظر موند تا در باز بشه

بعد چند لحظه یه مرد درشت اندام در رو باز کرد
:با کی کار داری?

:گمشو کنار اومدم رودریگو رو ببینم

مرد با شنیدن اسم شخصی رئیسش سریع از جلوی جنسن کنار رفت

جنسن سالن اتاق رو رد کرد و پشت در اتاق پشتی ایستاد در زد و بعد درو باز کرد

مردی میانسالی که پشت میز نشسته بود با ابرو های بالا رفته به جنسن نگاه کرد

:هاللویا ... چه اتفاقی افتاده که برادر زاده ی عزیزم منو قابل دونسته ?

جنسن محکم مشتشو کوبید رو میز
:تمومش کن جو , نیومدم تا قیافتو نگاه کنم اومدم بهت هشدار بدم پاتو از زندگی شخصی من بکشی بیرون ... خودت خوب میدونی خط قرمز من لوییه , اگه یه بار دیگه افرادت از نزدیکی لویی رد بشن قسم میخورم بدون توجه زندگیم همه چیو لو بدم

جو بلند زد زیر خنده و از جاش بلند شد
:تهدید ? بعد این همه سال اومدی دیدنم که اینو بهم بگی!

:تو با تهدید جون عزیزترین کس زندگیم به هدفت رسیدی و حالا که داری براش مزاحمت ایجاد میکنی من چیزی برای از دست دادن ندارم

جو دستشو رو شونه ی جنسن گذاشت که جنسن عقب کشید

:اروم باش پسر , اون یه معامله ی دو سر برد بود , میدونی که لویی تو عاشق یکی دیگه بود من بهت کمک کردمو از سر راه ورش داشتم

جنسن دستشو رو صورتش کشید
:خفه شو لعنتی من ...

:اوکی اوکی تو هیچی نمیدونستی اما تو جزئی از نقشه بودی , در واقع تو بزرگترین کمکو کردی

:جو ... دیگه سمت خانواده ی من نیا

:نمیخوای به عموی پیرت یه کمک دیگه بکنی?

:نه جو , سایه اتو از رو زندگیم بردار

سمت در رفت که صدای جو متوقفش کرد
:اگه لویی بفهمه چی?

My sweet bullet [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora