VOTE 🌟
...........
هری روی مبل نشسته بود و آنه بدون اینکه لحظه ای نگاهشو ازش برداره کنارش نشسته بود
جوانا لبخندی زد و فنجون قهوه رو سمت هری گرفت
:ممنونم , اصلا متوجه نشدم که قهوه درست کردی
:آنه جوری بهت چسبیده که تو حتی نمیتونی تکون بخوری پس , گفتم شاید این برات بهتر باشه
هری لبخندی زد و به مادرش نگاه کرد
دزموند از پله ها پایین اومد و نگاهی به جوانا انداخت و بعد روی مبل رو به روی آنه و هری نشست
:حالا بازم یه نیروی امنیتی میشی هری?
آنه با استرس به هری نگاه کرد و تکیه اشو از هری برداشت
:نه بهم ترفیع رتبه دادن با مدال افتخار ! البته پاداش نقدی که دیروز همراه چکش کلی عکس گرفتن هم هست
آنه نگاهی به دزموند کرد و بعد به هری
:یعنی میخوای بری اونجا کار کنی?:نه , من دیگه نمیخوام این شغل و داشته باشم , براش نقشه های دیگه ای دارم راستش باید با لویی در....
دزموند دستشو محکم به دسته ی صندلی کوبید
:هری!
:بله پدر?
د :متاسفم جوانا من نمیخوام بهت بی احترامی کنم اما اینکه چهارسال پسرمو ندیدم اینکه هربار بجای اینکه بیاد خونه میومد پیش پسر تو باعث میشه اونو مقصر بدونم و تو هری چهار سال بدبختی کافی نبود ? چرا بازم داری برمیگردی سر خونه ی اول ?
هری اخماشو تو هم برد
:من بخاطر شغلم چهارسال افتادم تو جهنم و این هیچ ربطی به لویی نداره
:اتفاقا داره فکر کردی نمیدونم برای اینکه بتونی اون خونه ی فاکی رو بخری و ترفیع بگیری این ماموریت هارو قبول کردی
:نه پدر یعنی اره من قبول کردم ماموریت برم چون به پولش احتیاج داشتم اما این بخاطر خودم بود , من عاشق لویی ام
:عشق ? اون چی ? اونم بهت علاقه داره?
:معلومه که داره , پدر خواهش میکنم این بحث و تموم کن چه بخوای چه نخوای تنها کسی که تو زندگیمه فقط لوییه
:اوه پس بهتره بدونی تو تنها کسی نیستی که تو زندگی لوییه ... اون یارو .. کی اسمش بود ?
به جوانا نگاه کرد که سرش پایین بود و نمیدونست چی بگه
:آها اکلس ...اتفاقا خیلیم پولدار بود چیزی که من دیدم لویی خوشحال تو یه لامبورگینی بود
هری پلکاشو بست و سعی کرد خودشو اروم کنه تا چیز بدی به پدرش نگه اما قبل اون جوانا از جاش بلند شد

ESTÁS LEYENDO
My sweet bullet [L.S]
Fanfiction❌complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : پلیسی _رومنس If you want to know what's going on, read the story