VOTE 🌟
.
..
..
.جنسن از اتاق ایمی بیرون اومد و سمت کاناپه ای رفت که لویی روش نشسته بود و چندتا پرونده رو داشت میخوند ولی بیشتر انگار داشت اونارو بهم میریخت
:لاو? یکم استراحت کن
لویی سرشو بالا گرفت و نگاهی به جنسن کرد
:خوابید ?جنسن سرشو تکون داد و انگار منتظر بود تا لویی برای استراحتش اونو قانع کنه
: کلی کار دارم ,باید فردا اینارو تحویل بدم
:من قبول کردم کار کنی که یکم سرگرم شی ,نه اینکه اینجوری بخودت سخت بگیری
لویی خودشو پخش کرد رو کاناپه
:این خیلی بهتره , من حتی وقت فکر کردن ندارم و ..این عالیهجنسن سرشو تکون داد
:تو این یه هفته مورد بدی پیش نیومده?:تو مرکز درمانی?
:اره , مهد کودک که چهارتا بچه ان خب
لویی خندید و سرشو سمت جنسن کج کرد
:باور کن اون بچه ها ترسناک ترن , تو مراکز درمانی هم خبر خاصی نیست , فقط یه سریا کد دارن و اسم ندارن ادمو میترسونه انگار قاتل هستن:جدی? خب اونارو بذار کنار به بقیه برس
لویی بدنشو کش و قوص داد
:اتفاقا خیلی اروم هستن , حس میکنم خودشونو از یاد بردن , درست مثل کسایی که چند ساله رنگ خورشیدو به چشم ندیدنجنسن سشو تکون داد و از جاش بلند شد
:چیزی میخوری?:یه چیز خنک , نه ترش باشه نه شیرین
جنسن لبخندی زد
:چشم قربان , الان آماده میشهلویی پلکاشو مالید و برای چند لحظه سرشو از تو اون پرونده ها بیرون کشید
از جاش بلند شد و در اتاق ایمی رو باز کرد
نگاهی به دخترش کرد و بعد از اتاق بیرون اومد
جنسن داشت چندتا ابمیوه رو ترکیب میکرد و باعث شد لویی بخنده
انگار قراره یکی دلدرد بگیره.....................
لویی از سالن اصلی مرکز درمانی سمت دفتر کارش رفت
یه روپوش سفید پوشیده بود و دستشو تو جیبش برده بودوقتی وارد اتاقش شد پشت میز نشست و لیست افرادی که باید میدید رو چک کرد
دو نفر با حروف XوY مشخص شده بودن و تنها بیمار های امروزش محصوب میشدناز جاش بلند شد و سمت اتاقی که توش با بیمار ها صحبت میکرد حرکت کرد
به موریسون زنگ زد:الو .
:سلام , میخواستم جریان این ادمایی که اسم ندارن و بدونم
YOU ARE READING
My sweet bullet [L.S]
Fanfiction❌complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : پلیسی _رومنس If you want to know what's going on, read the story