VOTE 🌟
..............
جنسن یه کمی شیر داغ برای لویی آورد و کنارش نشست
:چرا امروز نرفتی به مرکز ,اوضاع چطوره?
:دو روزه اونجا رو ممنوع الورود کردن اما فردا میتونم برم
:چی شده?
یکی از بیمارا فرار کرده اوضاع اونجا خیلی خوب نیست , چون بیمار من بود ازم بازجویی کردن
:خدای بزرگ لویی یکم محتاط تر عمل کن تو میدونی اونا میتونن سر به نیستت کنن
:آروم باش جنسن , فعلا که اینجام
:اونا دست از سرت بر نمیدارن شک ندارم یکی رو مثل سایه دنبالت فرستادن
:من کار خاصی نکردم , فقط رفتم مرکز و بعدش اومدم خونه
:چند روز دست به هیچ کاری نزن بذار کاملا شکشون برطرف بشه مثل هرروز کاراتو انجام بده حتی ... عام مثلا فردا ایمی رو ببر پارک
:آره ایده ی خوبیه بنظرت با لئو بازم حرف بزنم ?
:اره این کارو بکن نذار فکر کنن از چیزی ترسیدی , اینجوری نشون میده تو چیزی برای قایم کردن داری
لویی سرشو تکون داد و کمی از شیرش خورد
:بنظرت کسی که چیزی از گذشته یادش نیست برای فرار کردن کجا میره قایم بشه?جنسن ابروهاشو بالا برد ,کمی فکر کرد
:شاید یه مکان خاص جایی که اونقدر تو ناخود اگاهش تکرارش کرده که بدون اینکه بخواد هم , میره اونجا! متاسفانه باید درک زیادی از بیمارت داشته باشی از اونایی که باید کل خاطرات بچگی تا الانشونو بلد باشی:اوه ... پس ممکنه یه مخفی گاه تو دوران بچگیش و بیاد بیاره?
:شاید
از جاش بلند شد و گونه ی لویی رو بوسید
:من نگرانتم لویی زیاد وارد این قضایا نشو هر جا قضیه عمیق شد پاتو پس بکش ,من انجامش میدملویی لبخندی زد و سرشو تکون داد
:من یکم دیگه میام میخوابم تو برو
جنسن شببخیری گفت و لویی رو تنها گذاشت , لویی به صفحه ی لپتاپ خیره شد
تو فکر رفت که هری ممکنه کجا رفته باشه , شاید اون نمیدونه که پدر و مادرش از اینجا رفتن و بره خونه ی قدیمیشون?نگاهی به ساعت انداخت , واقعا دوست داشت جواب سوالشو بدونه اما ترسید , از اینکه کسی اطراف خونه اشون اونو تعقیب کنه و همه چیز بهم بریزه
:جنسن راست میگه باید چند روز هیچ کاری نکنم
.................
جاسمین با باز شدن در وارد خونه شد و به لویی سلام کرد
:امروز خونه میمونی?
VOCÊ ESTÁ LENDO
My sweet bullet [L.S]
Fanfic❌complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : پلیسی _رومنس If you want to know what's going on, read the story