VOTE 🌟
.
.
.
.
.
.
.
.یک ماه بعد
جوانا گل رو از تو گلدون دراورد و داخل چاله ای که کنده بود گذاشت
کود و خاک رو برگردوند پای گل و چندبا با دستاش به پایه اش ضربه زدبلند شد و نگاهی به باغچه اش انداخت
زیاد بزرگ نبود فقط چند متر کناره های پله های ورودی خونه که با حصار اهنی محافظت میشدبیلچه و گلدون خالی رو برداشت و سمت انبار رفت
پیشبندشو دراورد و چکمه هاشم همراه بیلچه داخل یه کارتن گذاشت و در انبار رو بستوقتی بیرون اومد جنسن رو دید که داره سمتش میاد
:هی جنسن , حالت چطوره?
:سلام جوانا , عام میشه آماده بشی ?...باید با هم جایی بریم
جوانا لبخندشو از دست داد و با نگرانی به جنسن نگاه کرد
:چ..چیزی شده?
:نه همه چی خوبه فقط بیا بریم
جوانا کمی دستپاچه شد ولی بلاخره تونست بره داخل خونه
جنسن مدتی بیرون موند تا بلاخره جوانا برگشت:فقط بگو داریم کجا میریم?
جنسن دستشو پشت جوانا گذاشت با لبخندی سرشو تکون داد
:فقط چند دقیقه طول میکشه نگران نباش
جوانا سوار ماشین جنسن شد و بلاخره براه افتادن
وقتی جلوی در اورژانس متوقف شد جوانا نفسش تو سینه اش جبس شد:ف ..فقط .. بگو ..بگو زندس ب..بگو
جنسن با ناراحتی اخماشو تو هم برد
:اون زندس , هیچ اتفاق بدی نیفتادهجوانا دیگه منتظر نموند در ماشین رو باز کرد و پشت سر هم داد میزد
:بهم قول داد بهم قول داد
سریع از پله ها بالا رفت درب های شیشه ای باز شدن و جوانا سمت اطلاعات دوید
:لویی ...لویی تام تاملینسون اینجاست?
:چند لحظه صبر کنید خانوم
زن اسم لویی رو سرچ کرد و وقتی تونست پیداش کنه شماره اتاق رو به جوانا گفت
جوانا بلافاصله دنبال اتاق گشت
:خانوم حالتون خوبه?
جوانا به پرستاری که با نگرانی بهش نگاه میکرد چنگ زد
:این قسمت ...قسمت ۳۴ یعنی کجا?
پرستار دست جوانا رو گرفت خیلی رنگ پریده و وحشت زده بود طوری که انگار کسی رو از دست داده
پرستار پرده رو کنار زد
:ایشون هستن?جوانا با دیدن پسرش روی تخت روی زانوهاش افتاد
دستشو رو سینه اش گذاشت
درد شدیدی توی قفسه ی سینه اش حس میکرد
ESTÁS LEYENDO
My sweet bullet [L.S]
Fanfic❌complete❌ #larrystylinson Harry top ژانر : پلیسی _رومنس If you want to know what's going on, read the story