BULLET 13

1.3K 362 170
                                    

VOTE
.
.

.
.

.
.

🌟🌟🌟🌟🌟🌟

خواستم دستامو بیارم بالا تا جلوی صورتم بگیرم , نور اتاق اذیتم نکنه , اینجا از همیشه سفید تره

سرمو بالا گرفتم لئو با یه لباس پاره پوره اومد و رو به روم ایستاد

:نمیخوای ببینیش?

خواستم بلند شم اما نمیتونستم , نمیدونم چرا ولی دستامو سفت بهم چسبونده بودم با اینکه با هیچ دستبندی بسته نشده بودم اما نمیشد بلند شم

:باید بیای بیرون ... تا ببینیش

تنها چیزی بود که گفت و من فقط تونستم نگاهش کنم که چطور منو تو اتاق تنها گذاشت , دهنمو وا کردم تا داد بزنم ولی هیچ صدایی نداشتم

یه هو پلکامو وا کردمو نفس صداداری از دهنم بیرون اومد

نگاهی به اطرافم کردم و از شدت درد از جام بلند شدم , انقد تو خواب غلت خورده بودم که دستام زیر شکمم مچاله شده بودن

کمی بازومو ماساژ دادم و بسختی چشم چپمو وا کردم , ساعت ۷ بود دستمو رو پلکام کشیدم و دوباره خودمو تو تخت انداختم

:بنیتس! ... بنیتس فَمیلی....

اگه میرفتم سراغشون و دروسر درست میشد .. نکنه اینم یه چیزی شبیه فیلم جیسون بورنه!
اما مگه مهم بود ? حتی اگه عواقبش چیزی مثل گرفتن من و شکنجه دادنمه , بهتر از این زندگیه ... اینجوری حداقل امید دارم شاید لئو به زندگی برگرده

همیشه نیم ساعت دیگه بیدار میشدم اما الان نمیتونم به خواب فکر کنم
بلند شدم و بعد نیم ساعت آماده دم در خونه ام بودم مدام پامو تکون میدادم چون منتظر جاسمین بودم , باید میومد پیش ایمی میموند

وقتی صدای در اومد سریع از جام پریدمو و رفتم سمت در

:هی لویی

:سلام جَز , ممنون که اومدی , من یکم عجله دارم ,چیزی لازم شد بهم پیام بده زنگ نزن لطفا

:باشه , چیزی شده?

:نه نگران نباش , شب میبینمت

جاسمین با تعجب بهم نگاه کرد ولی من فقط کیفمو برداشتمو از خونه زدم بیرون

سوار ماشینم شدم و به اسمی که لئو بهم گفته بود فکر میکردم
نمیدونم مرخصی گرفتن کار درستی بود یا نه , نمیخواستم کسی بهم مشکوک بشه به علاوه که اصلا نمیدونستم کی برمیگردم

ادرسی که بهم داده بود و نگاه کردم , باید از شهر بیرون میرفتم
توی دلم پر از اضطراب , ترس , پشیمونی بود اما پام بیشتر روی گاز فشار میدادم

سیستم صوتی و روشن کردم احتیاج داشتم به یه چیزی گوش بدم , یه چیزی رو بشنوم

رادیو شروع کرد به صحبت های صبح گاهی و بعد از شانس خوبم شروع کرد به پخش یه اهنگ با شنیدن اسم خواننده ترسیدم نفهمم چی میگه ولی

My sweet bullet [L.S]Where stories live. Discover now