Part 15 🔞

2.9K 503 58
                                        


                  پونزدهم دسامبر




"جرعت یا حقیقت؟ "

سهون پرسید. بطری رو چرخونده بود و سر بطری به طرف کیونگسو ایستاده بود.

"حقیقت... "
پسر چشم درشت بدون مکث جواب داد.

"این حقیقت داره که تو یه خرخون هستی؟"

سهون بدون تعارف پرسید و لبهای کیونگسو با دلخوری روی هم فشرده شدن.

"فقط چون من باهوشم دلیل نمیشه خرخون باشم."

کیونگسو با چشم غره به پسر جوونتر حرفش رو زد.

"اگه داری میگی که تو خیلی باهوشی، پس به نظرت کلا خرخونی یا یه احمقی که چون گیرایی پایینی داره مجبوره کلی خر بزنه؟"

کیونگسو مثل تیر از اسلحه شلیک شد.
دمپایی رو فرشیاشو دستش گرفت و دنبال سهونی که داشت با ترس به سرعت ازش دور میشد دوید.
قیافه ی کیونگسو واقعا ترسناک شده بود و سهون همینطور که دور اتاق نشیمن میدوید بلند داد میزد

*هیوونگ بخدا داشتم شوخی میکرد*

وقتی بعد از کمی موش و گربه بازی سرجاشون نشستن کیونگسو بطری رو گرفت و روی میز چرخوندش.
بعد از چهار دور چرخیدن، سر بطری به طرف جونگده قرار گرفت.

"جرعت یا حقیقت؟"

کیونگسو پرسید.

~" آب خوردنه.!"

جونگده با لبخند جواب داد.

"ازت میخوام گوشاتو بکشی و اونقدر نگه داری تا وقتی که بطری دوباره سمتت بایسته."

~" آب خوردنه! "

جونگده که خیالش راحت شده بود با خوشحالی لب زد و قبل از اینکه گوشاشو بگیره بطری رو چرخوند.

این بار بطری به سمت بکهیون ایستاد.

~" بکهیون! حقیقت یا جرعت؟! "

جوابی از طرف بکهیون شنیده نشد.

~" بکهیووون.. هـییی بیون بکهیون؟!"

جونگده اسمش رو فریاد زد و درنهایت بکهیون از بین افکارش بیرون کشیده شد.

~"معلومه حواست کجاست؟ جرعت یا حقیقت؟ "

بکهیون لبخنده معذبی زد.

+"حقیقت !"

~"بیخیال بکهیون، حقیقت لازم داره که طرف برای جواب دادن بهش شجاع باشه. "

جونگده گفت و همون لحظه بالشتک مبل وسط سرش فرود اومد.

+"همون که گفتم، حقیقت. "

بکهیون با لجبازی سعی کرد سر حرفش بمونه.
همگی شروع کردن به مخالفت کردن چون میخواستن ببینن که بکهیون جرعت رو انتخاب میکنه.
وقتی چاره ای براش نموند در نهایت کوتاه اومد.

⋆⋆✫ 24Days Of Baekhyun ✫⋆⋆Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ