Part 05

2.9K 639 45
                                        


25 دسامبر 2015 ، صبح جمعه.   



بکهیون تقریبا ساعت شش صبح طبقه پایین بود.
داشت برای خودش هات چاکلت درست میکرد درحالی که خانوادش همچنان خواب بودن.
بعد از یه ساعت یا همین حدودا اون ته نوشیدنیشو در آورد.
خانوادش هم بیدار شده بودن، به طبقه پایین اومده بودن، با هم احوالپرسی کردن و کریسمس رو تبریک گفتن.
کلی کادو زیر درخت کریسمس چیده شده بود و بکهیون اولین کسی بود که یه کادو برداشت و اون رو به برادر بزرگترش بکبوم داد.
بکهیون براش یه کارت هدیه و کیف پولی که ماه ها آرزوش رو داشت خریده بود.

×"خیلی خیلی ممنون داداش کوچولو."

بکبوم گفت و برادر جوونتر رو بغل کرد.
دوتایی همه ی کادوهارو باز کردن تا جایی که دیگه چیزی زیر درخت نمونده بود و از کسی که اونارو خریده بود هم خیلی متشکر بودن.
بکهیون ساعت رو چک کرد، ۷:۴۸ دقیقه صبح بود.
سمت طبقه ی بالا هجوم برد و قبل از گرفتن ساکِ هدیه که با سلیقه کادو پیچش کرده بود، لباسای گرم زمستونیش رو تنش کرد.
بوت های زمستونیش رو پاش کرد و به خانوادش اعلام کرد که زود برمیگرده.
می رفت پیش بهترین دوستش، خونه ی پارک چانیول.!
وقتی پشت در ایستاد چند ضربه به در زد و منتظر موند تا اینکه در به آرومی باز شد و دختری که کمی ازش بلندتر بود یعنی 'پارک یورا' از پشت در نمایان شد.

×"بکهیون.!"

یورا با خوشحالی جیغ دخترانه ای کشید و بکهیون رو محکم تو بغلش گرفت.

_"خیله خب یورا، ولش کن تا دنده هاشو خورد نکردی."

صدای عمیقی با لبخند از کنارشون به گوش رسید.
چانیول خیلی عالی لباس پوشیده بود جوری که بکهیون رو با این تیپش هیپنوتیزم کرده بود.
جوری که موهای مشکیش رو به بالا حالت داده بود و چشمای درشتش میدرخشیدن، مهم نبود بکهیون هر چقدر خودش رو نیشگون میگرفت، چون این یه رویا نبود و قرار هم نبود ازش بیرون کشیده بشه.

_"به مامان بگو برمیگردم."

چانیول درحالی حالا حاضر شده بود و در رو پشت سرش می بست تا با بکهیون به محل قرارشون یعنی همون پارکی که فقط چندتا خیابون با خونشون فاصله داشت بره، خطاب به خواهرش گفت.
دلیل اینکه چرا اونا تو پارک بودن این بود که کادو هاشونو رد و بدل کنن، یکم همون دور و بر قدم بزنن و وقتشون رو باهم بگذرونن.
با لبخند شونه به شونه ی هم قدم برمیداشتن.
وجود هر دو پسر سرشار از هیجان و اضطراب بود.
بکهیون نمیدونست ایا کادوی مناسبی خریده و چانیول نگران بود که مبادا دوست حساسش از کادوش خوشش نیاد.
وقتی به پارک رسیدن روی صندلی فلزی دونفره نشستن.
اول چانیول پیشقدم شد و جعبه کادوی سایز متوسط رو دست بکهیون داد.
بکهیون با قلبی که به شدت میتپید جعبه رو باز کرد.

⋆⋆✫ 24Days Of Baekhyun ✫⋆⋆Onde histórias criam vida. Descubra agora