Part 17

2.3K 420 34
                                        


هفدهم دسامبر




_" بکهیون... "

صدایی از پشت در خطاب قرارش داد.
بکهیون درواقع از اینکه اشکهاش چندین ساعت بود که قصد بند اومدن نداشتن شگفت زده شده بود.
در حالی که دوستاش هر چند دقیقه سعی میکردن باهاش حرف بزنن تا متقاعدش کنن که درو باز کنه.
و بکهیون بالاخره به خودش اومد و این صدای آشنای عمیق رو به خاطر آورد.

_" بکهیون درو باز کن. "

چانیول به آرومی تقه ای به در زد چون همه خوابیده بودن.
خوشبختانه بعد از دست به یقه شدنش با سوهو وقتی به کلبه برگشت کسی صورت داغون‌ُ زخمیش رو ندید چون هرکس برای استراحت به اتاق خودش رفته بود.

_" بکهیون.. لطفاً... "

چانیول خواهش کرد.

بکهیون با یه آه عمیق بالاخره از روی تخت بلند شد تا درو باز کنه.
درواقع از چیزی که قرار بود از پسر بلندقد بشنوه می ترسید.
درو به آرومی باز کرد.

-" بکهیون...! "

چانیول وقتی چشم های قرمز و پف کردش رو دید متعجب لب زد.
واضح بود که حسابی گریه کرده اونم خیلی زیاد.
بکهیون هم متوجه ی کبودی های صورت چانیول شد اما قبل از اینکه صورت متعجب و نگرانش رو جمع کنه و حالش رو بپرسه بین بازوهای چانیول کشیده شد.

_"اوه خدای من... بکهیون.. "

بکهیون با گرمای لذت بخشی که بدنش رو در بر گرفت ناله ی خفیفی کرد.

+" چ.چانیول.."

با هق آرومی اسمش رو زمزمه کرد و تلاشش رو کرد تا اشکهای تمومی ناپذیرش رو متوقف کنه.

+"صورتت...."

چانیول با هیس آرومی که گفت حرفش رو متوقف کرد و با نوازش کردن پشتش بهش بفهموند حالش خوبه.

_"بیا نگران من نباشیم بکهیون، خب؟... من حالم خوبه."

برای دو دقیقه یا بیشتر تو همون حالت موندن‌و از گرمای آغوش هم دیگه لذت بردن.

+" گند زدم چانیول... "

انگشتاش روی شونه ی پسر بلندتر مشت شدن و با لحن درمونده ای لب زد.

_" ششش.. این تقصیره تو نیست. "

چانیول با زمزمه ی دلگرم کنندش پشت پسرِ توی بغلش رو نوازش کرد.
بکهیون به آرومی عقب کشید و سرش‌و بالا گرفت.
دیدن صورت ناراحت یا گریونش واقعا قلب چانیول رو می شکست.

+" صورتت... "

دوباره گفت و انگشتش رو به آرومی روی صورت داغون چانیول کشید.
چانیول سعی کرد صورتش دردی که داشت تحمل میکردو نشون نده تا بکهیون رو نگران نکنه، هرچند وقتی سر انگشت بکهیون به زخم گونش کشیده شد صورتش کمی جمع شد.

⋆⋆✫ 24Days Of Baekhyun ✫⋆⋆Onde histórias criam vida. Descubra agora