چهارده دسامبر
چانیول مثل یه شاهین هر حرکتشون رو زیر نظر داشت.
بکهیون و اون حرومزاده شومه به شونه ی هم، دست تو دست راه میرفتن.
شنیدن خنده های آروم بکهیون برای گوشهای چانیول آرامش بخش بود ولی صورتش به حالت بی حسی تغییر پیدا کرد وقتی جونمیون به جوک خودش خندید...
وات د فاک... اون حتی خنده دار هم نبود.
امروز همگی موافقت کرده بودن که یه دور دیگه برای اسکی روی یخ برن البته این بار با ورژنه کاپلی.
چانیول از اینکه کیونگسو و جونمیون سعی داشتن همه چیزو کاپلی انجام بدن عصبانی شده بود.
نه عصبی نبود، درواقع متنفر بود.
×"مشکل چیه چانیول؟ "
مینسوک با اخم ظریفی پرسید، چانیول جوابی نداد.
×"دردت بکهیون و جونمیونن نه؟"
چانیول باز هم جوابشو نداد.
×"ببین... اگه این باعث میشه که حس بهتری داشته باشی، باید بگم من دوست دارم بکهیون رو کنار تو ببینم. "
شبومین لبخند متاسفی به لب داشت.
×"اما فکر کنم دیگه دیر شده، نه؟ "
اره دیر شده
چانیول باخودش فکر کرد.
~"تو باید کاری کنی اونا بهم بزنن. "
جونگده ناگهان پیشنهاد داد و دو پسر که متوجه حضورش نشده بودن سمتش برگشتن.
_" این بهش صدمه میزنه. "
چانیول با ناامیدی زمزمه کرد.
~"ولی من اصلا به این پسره جونمیون، اعتماد ندارم. "
جونگده همینطور که با نگاه سردی حرکات جونمیون رو دنبال میکرد گفت.
~"باید یه کاری بکنی چانیول. "
و اینجا زمانی بود که چانیول یه نقشه داشت، اون اینبار برای ریسک کردن حاضر بود.
_ _ _ _ _ _ _ _ _
"برای راند دوم حاضر شو، جونگده هیونگ."
سهون نیشخند خبیثانه ای زد، پاهاشو جلوش دراز کرد و روی هم انداختشون.
~"این دفعه از خجالتِ کونت درمیام ولی ناموساً دیگه جرزنی نکن."
جونگده بهش چشم غره رفت.
"هرچی... "
سهون هم چشماشو چرخوند و به مسیر جلوش زل زد.
وقتی جونگین با صدای بلندی داد زد !Go! هر دو پسر به پاهاشون حرکت دادن و تیغه ی تیز کفش هاشون روی دریاچه ی یخ زده به حرکت دراومد.
سخت بود که بشه حدس زد کی برنده میشه چون هر لحظه یکیشون جلو میفتاد و لحظه ی بعد دوباره عقب میموند.
دور اخر بود و هر دوپسر شونه به شونه ی هم حرکت میکردن درحالی که باهم به خط پایان نزدیک شده بودن.
اما در نهایت این مسابقه فقط یک برنده داشت.
جونگده کسی بود که با زیرکی قدم بلندی برداشت و با اختلاف دو ثانیه زودتر از خط پایان رد شد.
KAMU SEDANG MEMBACA
⋆⋆✫ 24Days Of Baekhyun ✫⋆⋆
Romansaبکهیون و چانیول دوستای دوران بچگی، طی یک اتفاق از هم متنفر میشن.! بعد از سالها دوری، خانواده هاشون تصمیم میگیرن این دوپسر رو باهم به یه کلبه وسط جنگل که خارج از سئولِ بفرستن تا به مدت ۲۴روز قبل از کریسمس باهم زیر یک سقف زندگی کنن و رابطه ی از هم پا...
