جونگده بطری سوجو رو از لباش جدا کرد و گفت -یااا خب اون یارو کای حتما گیج میزنه شما چرا اینقدر جدیش گرفتین؟
سهون پوکر گفت -چرت نگو جونگ ..قشنگ معلوم بود یه چیزی میدونه ..گفت بعد اون ماجرا ؟ یعنی ماجرا چیه ؟بعد از تموم شدن تایم دانشگاه سهون و لوهان به بچه های اکیپشون که متشکل از شیومین و جونگده، جیسو، یجی بود گفته بودن بیان خونه سهون تا درمورد این حرفی که از کای شنیدن بحث کنن
همه ساکت بودن که یهو لو گفت -هیع..نکنه شرط بندی ای چیزیه ؟ بک به چان گفته باهاش قرار بذاره و در ازای اونم بک باهاش میخوابه ..هیععع بگو چرا بک لنگ میزد امروز شت..بمیرم واسه بچم سهون بک بلایی سرش بیاد تقصیر ماعه چیکار کنیم
بعد زد زیر گریه ..البته گریه واقعی نه ها ..ازین الکی ها که فقط صدا هست تصویر نیستشیو-نه بابا بک به این سادگی ها نمی ره کونشو بزاره کف دست هرکی که از راه رسید
جیسو-ولی میدونین من این چند وقت که بهشون دقت کردم هیچ جا یعنی هیچچچ جا توی دانشگاه اینا پیش هم نبودن جز جاهایی که مجبورن مثلا جلوی ما یا نمیدونم وقتی با هم میان ..قاعدتا کاپلا از هر فرصتی استفاده میکنن همو ببینن اما این دوتا از هم فرار میکنن ..ایش قاطی کردم
یجی -این دلیل نمیشه ما از اینکه اون دوتا خارج از تایم دانشگاه چجوری با هم وقت میگذرونن بی خبریمجونگده دستش رو محکم روی میز کوبید و گفت -پس نتیجه میگیریم کای واقعا گیج میزنه منم ختم جلسه رو اعلام میکنم
و بعد از روی کاناپه بلند شد که بره اما شیومین شلوارش رو کشید که بشینه اما شلوار جونگده از پاش افتاد جونگده دستش رو ضربدری جلوی عضوش گرفت و بعد داد زد-ووععع ..چشماتونو ببندین
بعد همه مثلا چشماشونو بستن تا جونگده دوباره شلوارش رو بپوشه ..جونگده دوباره نشست
شیومین-شلوار بابابزرگتو پوشیدی اینقدر گشاده ؟
جونگده خواست جواب شیومین رو بده که سهون داد زد-بسه بسه ما الان بحثمون یه کوفت دیگه اس
جونگده-باشه بابا ..سهون امشب میتونی مهمونی بگیری همه رو جمع کنی ؟سهون عصبی دستش رو توی موهاش فرو برد-من دارم میگم بحث ما بکهیونه الان.. بعد تو میگی مهمونی
جونگده پا روی پا انداخت و گفت -د لعنتی من بخاطر همین دارم میگم ..امشب یه مهمونی جور کن هم کای هم چانیول و بکهیون رو دعوت کن بقیه اش با من
سهون اخمی بین ابرو هاش انداخت -اگه قبول نکردن ؟
-خب بکهیون که با سر میاد چانیول هم باید بعنوان دوست پسر بکهیون بیاد یعنی بکهیون مجبورش میکنه بیاد چون بهش میگیم بدون دوست پسرت نمیزاریم بیایی ..بعد میمونه کای اونم اوکیش میکنیم دیگه ؟
سهون -نقشه ات چیه ؟
جونگده چشماش رو خط کرد و لبخند خبیثی زد -امشب متوجه میشی***
بعد از اینکه کمی استراحت کرد تصمیم گرفت بره دیدن خواهرش ...تی شرت سفید رنگ با شلوار جین پوشید و سوییچ ماشین رو برداشت و به سمت پارکینگ رفت
به خونشون که رسید ریموت رو زد و وارد حیاط خونه اشون شد ...خونه ی خیلی بزرگی داشتن به لطف ارث هنگفتی که بهشون رسیده بود ..وقتی در رو باز کرد و وارد سالن خونه شد
سر خدمتکار جلو اومد و تعظیم کرد -سلام ارباب جوان ..پدر و مادرتون خونه نیستن
چان -یورا هست ؟
-بله ایشون توی بالکن اتاقشون مشغول مطالعه هستن
YOU ARE READING
Golden Week [Completed]
Fanfiction✮┄┅❥✾❥┅┄✮ Ɓуυη Ɓαєкнуυη✨: _♡بیون بکهیون دانشجوی موسیقی که همیشه اسمش کنار دردسر میدرخشه یه شرط بندی مهم رو میبازه و در ازای اون باید یکی از کارهایی که دوستاش میگن رو انجام بده یا باید بره وسط دفتر اساتید داد بزنه فاک می هارد یا اینکه مخ شاخ دانشگاهش...