19-بیبی من تواناییشو داره !!

3.9K 792 114
                                    


نمی دونست این یوجین لعنتی رو دیگه کجای دلش بزاره از وقتی شمارش رو بهش داده بود یه بند بهش پی ام میداد
بک در حالی که سرش توی گوشیش بود وارد آسانسور شد و دکمه ی طبقه ی یازدهم رو زد
"" یوجین-بکهیون راستش میخواستم یه چیزی رو بهت بگم
بک -بگو خب
یوجین -میدونی من ازت خیلی خوشم اومده دلم میخواد بیشتر با هم آشنا شیم
بک-مشکلی نیست میتونیم دوستای خوبی برا هم باشیم^^
یوجین-اما من میخوام باهات یه رابطه جدی داشته باشم ..من میخوام دوست پسرت باشم
بک با دیدن پی ام آخر یوجین سرش رو از گوشیش بیرون آورد و به آینه ی توی آسانسور زل زد -وات د فاک ؟ قبل از اینکه با چان قرار بزارم حاضرم قسم بخورم یکی ازینا نبود بهم اعتراف کنه حالا چه خبره؟
آسانسور به طبقه مورد نظر رسید و بک همینطور که با گوشیش مشغول تایپ بود زنگ در خونه ی چان رو زد
"""بک-یوجینا تو که میدونی من خودم دوست پسر دارم
یوجین -بکهیون چرا داری خودت رو گول میزنی ؟ شما رابطتون از همون اول هم الکی بود تو و چانیول با هم سازگاری ندارین
بک خواست جواب یوجین رو تایپ کنه که در باز شد بدون اینکه نگاهش رو از گوشیش بگیره وارد شد
بک-ببین پارک چان این موقع شب واسه تمرین منو کشوندی اینجا که چی ؟ کافی نبود اینقدر صبح ازم کار کشیدی ؟
چان دستاش رو تو سینه اش قفل کرد و بدون اینکه به بک جوابی بده منتظر شد سرش رو از گوشیش بالا بیاره
اما خب مثل اینکه پسر کوچیکتر قصد نداشت به این زودیا از اون وامونده دل بکنه

چان متوجه ی اخم روی صورت بک و حرصش موقع تایپ کردن شد
با کنجکاوی به سمتش رفت و توی گوشیش سر کشید
بک با سایه ای که ناگهان روش افتاد سرش رو بلند کرد
بک -خب چیزه..کی تمرینو شروع کنیم
چان با اخم گوشی رو از دست بک کشید و پیام آخر یوجین رو بلند خوند-تو و اون هیکل سکسیت لیاقت احمقی مثل پارک چانیول رو ندارین
بک دستش رو به سمت چان برد تا گوشیش رو بگیره اما چان دستش رو بالا تر برد که دست بک بهش نرسه و بلافاصله شماره یوجین رو گرفت و گذاشت روی اسپیکر
بک -هی چانیول
چان با همون اخم و حالت عصبیش برگشت سمت بک -هیس
یوجین -بکی میدونستم به حرفم میرسی تو لیاقت بهترینا رو داری
چان -چند بار بگم بکی نه و بکهیون ..نکنه منظورت از این بهترینا خودتی هوم؟؟
یوجین-اوپس ..چانیول شی
چان -میدونی راستش دیگه نمیخوام از بهترین های عالم تو گوشی دوست پسرم اثری باشه امیدوارم مشکلی با بلاک شدنت نداشته باشی
یوجین-اما...
چان بلافاصله پرید وسط حرفش-و البته نه تنها نمیخوام اثری ازت تو گوشیش باشه بلکه اگه تو زندگیشم ببینمت از روی زمین بلاکت میکنم باشه پسر خوب ؟
و بعد گوشی بک رو قطع کرد و روی میز انداخت
بک که تا اون لحظه فقط به چان خیره شده بود گفت -یااا این چه طرز حرف زدن با دوستم بود
چان برگشت سمت بک و خودش رو روی صورتش خم کرد -ببین توله بیون اصلا وقت خوبی رو برای بازی با اعصاب من انتخاب نکردی
بک بخاطر نزدیکی پیش از حد چان کمی عقب رفت و کمرش به کانتر اشپزخونه برخورد کرد -بازی با اعصابت ؟مگه من چی گفتم ؟گفتم چرا با دوستم..
چان دستاش رو دو طرف بک روی کانتر گذاشت و توی صورتش فریاد زد -دوستت؟من دوستی نمیبینم ..اون یه آدم اضافی بود که باید از زندگیت حذف می شد

Golden Week [Completed]Where stories live. Discover now