کنار تهیونگ راه میرفت و زیر لب با خودش میگفت -اون به من پیشنهاد داد ؟ چرا ؟ یعنی از من خوشش اومده ؟ چرا ؟ چرا پیشنهاد داد
بعد یهو بلند داد زد -چراااا پیشنهاد داد ؟
تهیونگ بدبخت از صدای جیغ بک هول شد و نزدیک بود بخوره زمینه -چیه هیونگ کی بهت پیشنهاد داده ؟پیشنهاد چی اصلا ؟
بک با حالت گریه برگشت سمت تهیونگ -ته من نمیخوام با کسی تو رابطه باشم میخوام آزاد باشم هر غلطی میخوام بکنم ..هرکس دیگه ای بود برام مهم نبود چه اتفاقی براش میوفته ..نکنه واقعا دوستم داره ؟اونوقت چی؟ من نمیتونم به کسی متعهد باشم ..هایششتهیونگ دستش رو دور گردن هیونگش انداخت و گفت -تو که نگفتی کی بهت پیشنهاد داد منم وانمود میکنم نمیدونم مثلا ..اما خب ببین اون آدم بدی به نظر نمیاد نمیخوای خوب فکرات رو بکنی هوم ؟
بک برگشت سمت تهیونگ -تو از کجا میدونی کی به من پیشنهاد داده ؟
-هیونگ واقعا گیجی ..وقتی با پارک چانیول می ری تو اتاق رختکن بعد دپرس میایی بیرون و تا همین الان با خودت وز وز میکنی باید احمق باشم که نفهمم کی بهت پیشنهاد داده
بک هیچی نگفت و بقیه مسیر رو تا خونه تو سکوت طی کردن
بک وقتی به خونه رسید بدون دادم جواب سلام بکبوم وارد اتاقش شد و در رو بست و خودش رو روی تخت ولو کرد-اون منو دوس داره ؟
بعد کمی مکث کرد -من چی؟ دوسش دارم ؟
همون لحظه صدای زنگ گوشیش به صدا در اومد .. با دیدن اسم چان لبخندی زد -یاا رو مغزم شنود گذاشته ؟چان-بکهیون ..؟ رسیدی خونه ؟
بک سعی کرد جیغ نزنه ..این دیالوگ خیلی از نظرش رمانتیک بود ...اما شما زیاد جدیش نگیرین علایق بک یه کم فضاییه -اوهوم
چان-خوبه ..فردا بعد از کلاست نرو خونه با هم بریم خرید ..پس فردا مهمونیه و تم داره
بک- هوم باشه تم؟چه تمی؟
چان- فردا میبینی
-بکهیون ؟
بک سکوت کرد و چیزی نگفت ..دلش میخواست دوباره چان صداش کنه ..چون یه حس پروانه ای کل وجودش رو در بر می گرفت
-بک ؟صدامو می شنوی ؟
+آره
-چرا جواب نمیدادی؟
بک به جای گفتن حقیقت گفت -داشتم فکر میکردم
چان خندید و صدای بم خنده هاش باعث شد قلب بک ذوب شه ..بک لعنتی زیر لب گفت
چان -اینقدر پیشنهادم ذهنتو درگیر کرده؟
بک با خودش گفت چرا اینقدر قابل پیش بینی عه؟ هرکی از راه میرسید از قیافه یا حتی صداش میخوند تو ذهنش چی میگذره -نخیر داشتم فکر میکردم اینقدر ابنبات پرتقالی بخورم تا بترکم و تو حرصت درآد
خب قاعدتا با این جوابش گند زد ..اگه حقیقت رو میگفت بهتر نبود ؟
چان-چرا من حرص بخورم ؟مگه قراره بازم ببوسمت هوم؟
بک سرش رو محکم رو بالشت کوبید -خفه شو پارک چان
و قطع کرددستش رو توی موهاش برد -گندت بزنن بکهیون تو چرا حرف زدن بلد نیستی هایشش ..الان میگه این اسکله پیشنهادشو پس میگیره
**
سر کلاس بودن اما هنوز استاد نیومده بود ..بکهیون هم طبق معمول رفته بود وسط کلاس ادای استادا رو درمیاورد و همه هم میخندیدن
بک-هی بسه ..حوصلم سر رفته این روباه پیر هم انگار نمیخواد حالا حالا ها بیاد سر کلاس ..مارک یه آهنگ بزار
YOU ARE READING
Golden Week [Completed]
Fanfiction✮┄┅❥✾❥┅┄✮ Ɓуυη Ɓαєкнуυη✨: _♡بیون بکهیون دانشجوی موسیقی که همیشه اسمش کنار دردسر میدرخشه یه شرط بندی مهم رو میبازه و در ازای اون باید یکی از کارهایی که دوستاش میگن رو انجام بده یا باید بره وسط دفتر اساتید داد بزنه فاک می هارد یا اینکه مخ شاخ دانشگاهش...