جکسون حدس میزد رفتار عجیب مارک فقط چند ساعت طول میکشه ولی مارک حتی بعد از اینکه در سکوت شامش رو خورد هم حرفی با جکسون نزد. این عجیب بود چون جکسون عادت داشت مارک هربار بعد از خوردن دستپختش یکبار به اینکه غذا خوشمزه نیست اشاره کنه ولی این بار مارک بدون هیچ حرفی از پشت میز شام بلند شد تا به اتاقش بره.
+مارک...!
با صدای جکسون، مارک ایستاد ولی سمتش برنگشت
+حالت خوبه؟ اتفاقی افتاده؟
جکسون همزمان با حرفش بلند شد و یک قدم به سمت مارک برداشت و پشتش ایستاد. میتونست از کنار سر مارک اخمی رو که روی صورتش نشسته ببینه.
دستش رو جلو برد و بازوی مارک رو گرفت. صداش اروم و کمی نگران بود
+مارکی چرا حرف نمیزنی؟
مارک بازوش رو به ارومی از دست جکسون بیرون کشید و کمی از جک فاصله گرفت. حس بدی توی قلب جکسون پخش شد. مارک داشت ازش فاصله میگرفت و این عجیب بود.
این بار جلو رفت و روبروی مارک ایستاد. دستهاش رو دو طرف صورت مارک گذاشت و اون رو که سرش رو پایین انداخته بود وادار کرد بهش نگاه کنه. نادیده گرفته شدن توسط مارک اخرین چیزی بود که توی این لحظه از زندگیش می خواست.
-نخمون نباید به هم وصل باشه!
مارک زیر لب گفت و سعی کرد به جکسون نگاه نکنه. جکسون ترسید، حسی که در عرض یک ثانیه تمام وجودش رو پر کرد چیزی فراتر از ترس بود.
+چ...چرا؟
صداش لرزید اما براش مهم نبود. این حرفی نبود که بتونه به سادگی ازش بگذره. مارک بالاخره سرش رو بلند کرد و به چشمهای جکسون خیره شد. جک میتونست به راحتی اشکی که پشت سد پلک مارک اسیر شده بود رو ببینه
-من نمی دونم نخ ادما چجوری به هم وصل میشه...اما فکر کنم بخاطر چیزیه که تو وقتی هربار درباره اش حرف میزنی از چشمات اب میاد! اون عشق...من نمی دونم اون چیه ولی نمیخوام جکسون بخاطرش ناراحت باشه...
بخاطر جمله ی اخرش صداش لرزید و اشکهاش با شادی سمت گونه های سفیدش فرار کردن.
-من نمی دونم عاشق مارک بودن چرا بده ولی میدونم هربار که جکسون درباره اش حرف میزنه همش ازینا...
دستش رو روی گونه اش، جایی که قطرات اشکش یکی پس از دیگری روش می غلتیدن کشید
-ازین آبا از چشمش میاد. من اینا رو دوس ندارم ولی وقتی از چشم جکسون میاد بیرون خیلی خیلی دوسش ندارم!
مارک دست چپش رو روی دست جکسون که هنوز هم روی گونه اش بود گذاشت و بی اراده سرش رو کمی به همون سمت کج کرد
YOU ARE READING
⏳I Don't Know⌛
Fanfiction"مارک، من همیشه و در هر شرایطی عاشقت خواهم بود. قسم میخورم همه چیز رو جبران کنم اگر...فقط اگر تو برای همیشه کنارم بمونی..." 🔮فصل دوم فیک Ominous🔮