نمی دونم چرا همه چیز به هم ریخت

113 36 3
                                    


+تو داری چیکار میکنی؟

جکسون با صدای گرفته ای گفت ولی اونقدر بلند بود که مارک اون رو بشنوه و سمتش برگرده. اما نگاه بی حس و سرد مارک در حالی که صورتش بخاطر نزدیکی به اتیش کمی گر گرفته به نظر میرسید، چیزی نبود که جکسون انتظار داشته باشه در جواب سوالش دریافت کنه.

چند قدم بلند سمت جایی که مارک ایستاده بود برداشت و این بار فریاد زد

+بهت میگم داری چه غلطی میکنی عوضی...!

جکسون داد زد و با شدت مارک رو عقب کشید و رها کرد که باعث شد بدن لاغر مارک به طرز بدی با میز غذاخوری پشت سرش برخورد کنه و بعد از برخورد دست راستش با لیوان روی میز و سقوط اون روی زمین خودش هم روی کاشی سرد اشپزخونه افتاد. تنها صدایی که ازش شنیده شد ناله ی دردناکش به محض برخورد با زمین بود.


اما جکسون بی توجه به مارک سمت آتیش برگشت و سریع شیر اب رو باز کرد. هود رو روی بالاترین درجه ی مکش گذاشت و سعی کرد دود تقریبا غلیظی که اشپزخونه رو گرفته بود از طریق هود و پنجره ی کوچیک اشپزخونه بیرون بفرسته.

بعد از اینکه از خاموش شدن تکه های پازل که حالا تبدیل به خاکستر شده بودن، مطمئن شد؛ سمت مارک برگشت تا دلیل این فاجعه ی به بار اومده رو بفهمه اما با دیدنش برای چند لحظه خشکش زد. دست مارک خون الود بود در حالی که اون رو جلوی صورتش نگه داشته بود و بهش نگاه میکرد.

سه ثانیه بیشتر طول نکشید تا مغز جکسون سرش فریاد بکشه و وادارش کنه سمت مارک بره. مارک به محض نزدیک شدن جک کمی خودش رو عقب کشید ولی حالت صورتش تغییری نکرد. در عوض نگاهش از روی دست خونیش سمت صورت جکسون جابجا شد. جک که واکنش مارک رو دید روبروش نشست و به ارومی زمزمه کرد


+بهت آسیب نمیزنم...

به اطراف نگاه کرد تا دلیل خونریزی دست مارک رو بفهمه که با دیدن تکه های خورد شده ی لیوان که کنار بدن مارک ریخته بود متوجه علت اون زخم شد.

+باید دستتو پانسمان کنم...

این رو گفت و به سرعت بلند شد. سمت سرویس دوید و در عرض سی ثانیه با جعبه ی کمک های اولیه برگشت. در حالی که با صدای ارومی نفس نفس میزد از توی جعبه مواد ضدعفونی کننده و باند رو بیرون اورد و با دقت مشغول تمیز کردن دست مارک شد. البته فراموش نکرد قبل از این کار ظرفی رو زیر دست مارک بذاره تا اشپزخونه رو بیشتر از این نابود نکنه.

مارک بدون هیچ حرفی در سکوت به جکسون و حرکاتش خیره شده بود و فقط زمان برخورد مایع ضد عفونی با زخمش، بخاطر درد دستش رو کشید ولی جکسون اونقدر محکم اون رو گرفته بود که نتونه از دستش فرار کنه.

⏳I Don't Know⌛Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin