نگاهی از اینه به خودش انداخت. کت و شلوار سفید و رسمی، عینک فانتزیشو زده بود و موهای پرپشت بلوندشو بسته بود
-حله! مامان من رفتم!!
پاشنه های سفیدشو پاش کرد و از خونه بیرون رفت.
میخواست یه شروع جدید داشته باشه. بعد از درگیری هایی که با نامزد سابقش داشت این بهترین اتفاقی بود که میتونست بیوفته!یکی از دوستای مامانش یونگسانو به یه شرکت لباس معرفی کرده بود و حالا داشت برای مصاحبه میرفت.
با تاکسی خودشو سریع به اونجا رسوند.
-شت!! خیلی خفنه!!
شرکت خیلی بزرگ و خفنی بود! اسم برند محبوب "solar" روی ساختمون به رنگ طلایی هک شده بود.
-خب یونگسان،،وقتشه خودتو نشون بدی!!
پروندشو زیره بغلش جا به جا کرد و وارد شرکت شد. به دختری که پشت میزی نشسته بود و سرشو تا ته تو کامپیوتر فرو کرده بود نگاه کرد و پرسید:ببخشید؟
+بفرمایید؟
-برای مصاحبه اومدم
+اوه بله! طبقه چهارم
-ممنون
به سمت اسانسور راه افتاد و بعد از زدن دکمه چهار به سمت در برگشت. دختری با عجله قبل از اینکه در اسانسور بسته بشه اومد تو.
یونگسان با تعجب بهش خیره شد. دختر که متوجه نگاهای خیره یونگسان شده بود خم شد و گفت:متاسفم ترسوندمت. عجله داشتم
-نه ایرادی نداره
بیشتر دخترو انالیز کرد. موهای چتری مشکی و چشمای گربه ای. پرسید:برای مصاحبه اومدی؟
+اره، تو هم اومدی مصاحبه؟
-اره....
*ممکنه رقیبم باشه؟*
-ببخشید که میپرسم...برای چه کاری اومدی؟
+مدلینگ،تو چی؟
-حسابداری
دختر لبخند پهنی زد که چال گونه کیوتش معلوم شد:خب پس خوشبختم، هئین هستم!
دست دخترو گرفت و با لبخند گفت:یونگسانم
+بیا اگه قبول شدیم با هم دوست باشیم
-حتما
با رسیدنشون به طبقه چهار هردو از هم جدا شدن. یونگسان به سمت اتاق مورد نظرش رفت و در زد.
+بفرمایید
داخل اتاق رفت.اتاقی روشن با تم چوبی. پسره جوون و البته جذابی پشت میز نشسته بود. با لبخند روبه یونگسان گفت:بشین
سر تکون داد و روی صندلی های چرم نشست.
+ببخشید چون مراجعه کننده ها زیاده..اسمتون چیه
YOU ARE READING
𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒
Romance-یونگسان برای کار به اون شرکت رفته بود...اما الان تنها دلیل موندنش در اونجا مونبیوله!- -رومنس ، اسمات -کامل شده