-واقعا حقمه بعد از بلایی که دیشب سرم اواردی اینجوری کنی؟
خوابالو گفت و خمیازه کشید.مونبیول با خنده پتو رو از روی یونگسان کنار زد
+خودت گفتی هرجوری که دوست دارم بیدارت کنم
-لعنتی منظورم این نبود که بلندشی منو قلقلک بدی!
شونه ای بالا انداخت و از تخت بیرون اومد. به طرف وسیله های بهم ریختش رفت و گفت:بلندشو دیگه!!دوست داری از پروازمون جا بمونیم؟
-باشه غر نزن
چشماشو مالوند و از جاش بلند شد. ابی به سر و صورتش زد و لباس هاشو عوض کرد.
-چیکار میکنی؟
+وسیله هامونو جمع میکنم
-مرسی
+لباساتو عوض کن بریم
-باشه
دامن سفید و تیشرت طوسیشو پوشید. موهاشو شونه کرد.از اتاق بیرون رفتن و کارت اتاق رو تحویل دادن.
-هی مونبیول
سوالی بهش نگاه کرد
-اگه کناره هم نیوفتیم چی؟!
+نترس هئین درستش میکنه
خندید.جای بلیط هاشون مثله دفعه قبل بود و باز هم آماندا مجبور شد جاشو عوض کنه تا اون دوتا کناره هم بشینن
دست مونبیول رو گرفت
+چیه؟
-هیچی!فقط میخوام دستتو بگیرم.تا اخره پرواز!!
+من که بدم نمیاد!
-میدونم
با لبخند گفت و سرشو روی شونه مونبیول گذاشت
+نخوابی!
-همین الان بیدار شدم خلم مگه دوباره بخوابم؟!
+نه خل نیستی...خوابالویی!!
چشماشو تو حدقه چرخوند.گوشیشو طبق دستوری که دادن خاموش کرد و توی جیبش انداخت.
+مامانت خونس؟؟
-چرا میپرسی؟
+بگو!!
-نه فردا شب برمیگرده...مسافرته
+عالیه
-چیش عالیه دقیقا؟!
+شب بیا خونه من
-نخیر کار دارم میرم خونه
+نه میای اونجا!
-میگم که کار دارم
+چیکار داری مثلا؟؟نهایت کارت باز کردن چمدونه دیگه!حمومم که نیاز نداری
-نمیخوام بگم چیکار دارم!!خیلی دوسم تو بیا پیشم
+نه من کار دارم
-داری اَدای منو درمیاری؟!
+نه یه کاری دارم که نمیخوام بگم!
YOU ARE READING
𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒
Romance-یونگسان برای کار به اون شرکت رفته بود...اما الان تنها دلیل موندنش در اونجا مونبیوله!- -رومنس ، اسمات -کامل شده