Part 33

248 38 13
                                    

+مرسی خسته نباشی

دویید طرف هاسا و پتوشو ازش گرفت. دور خودش پیچید و به هئین که برای عکس برداری اماده میشد نگاه کرد.

+یونگسان؟

با لبخند به مونبیول نگاه کرد. کنارش وایساد و گفت:مثله همیشه..عالی بودی!

خندید:کی داره اینو میگه!

با لبخند به چهره مونبیول که با اون سایه سیاه و رژ تیره جذابتر به نظر میرسید خیره شد.

+چیه؟!

-خیلی خوشگل شدی

لبخند دندون نمایی زد و سرشو پایین انداخت. با تعجب خم شد تا صورت مونبیولو ببینه

-الان خجالت کشیدییی؟؟؟وای باورم نمیشه

+مونبیول‌شی؟

با شنیدن صدای سولگی برگشت.مونبیول دستشو روی شونه یونگسان گزاشت:الان برمیگردم

با حرص به گفت و گوی صمیمانه اون سه تا خیره شد.

*اینا کی باهم انقدر صمیمی شدن؟؟؟*

*بیووووول~~*

*به من چه اصلا!*

دستاشو به سینه زد و ازشون رو برگردوند.با احساس نگاه خیره ای با تعجب به هاسا نگاه کرد

+چتونه؟

-ما..من..هیچی!

+من که بعدا میفهمم!

نفس صداداری کشید و برگشت داخل اتاق،رو به آماندا که نشسته بود و تو گوشیش بود پرسید:بازم لباس هست؟

+برای خودت؟

-اوهوم

+اره اونه

به جایی که آماندا اشاره کرده بود نگاه کرد. ست ورزشی رو برداشت

-این؟؟

+اره همون

-باشه مرسی

لباسو از اویزش بیرون کشید و تو اتاق پرو رفت.اونارو روی صندلی گزاشت و پلیورشو از تنش خارج کرد.با شنیدن صدای پا روشو برگردوند و با ترس به صاحبش نگاه کرد

+ترسیدی؟ببخشید

لبخند زد:نه اشکال نداره

بیول نزدیکش شد و پرسید:اینا چین؟؟

-ست جدیده

+اوهوم،بزار کمکت کنم

-نمی..نمیخواد!یه لباسه دیگه خودم میپوشم

جوابی نشنید.به بیول پشت کرد و تیشرتش رو دراوارد.

-میشه اونو بهم بدی؟

+اره

نیم تنه ورزشی رو به یونگسان داد،بازو هاشو گرفت و اونو به طرف خودش برگردوند

𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒Where stories live. Discover now