part 4

269 69 8
                                    

پوشه قرمز رنگی به دستش داد و گفت:این برای ماه ایندس
پوشه ابی این حقوق مدل هاست

دو تا پرونده رو به دستش داد و گفت:این پرونده خودته و اونیکی پرونده جانگ هئینه بدشون به مونبیول

-چشم

*فقط همینو کم داشتم! باید برم ببینمش؟! بعد از اون ابرو ریزی؟؟* از اتاق شیومین بیرون اومد و به سمت اتاق مونبیول رفت.

با شنیدن زنگ موبایلش پرونده هارو به یه دستش انتقال داد و تماسو برقرار کرد

-بله؟

+یونگسان؟

قلبش با شنیدن صدای پشت تلفن به تپش افتاد. دهنش خشک شد و دستاش یخ زد

+چی شد؟ انتظار نداشتی پیدات کنم نه؟؟

پرونده ها از دستش افتاد و برگه ها روی زمین پخش شدن.
زانو هاش سست شد و دو زانو روی زمین پخش شد.

میدونست که روز های مزخرفش دوباره شروع شده. اشک تو چشماش جمع شده و دهنش جوری بهم چسبیده بود که نمیتونست حرف بزنه

-تو...تو...

+به خودت فشار نیار میدونم ترسیدی عشقم!

میترسید!! از کلمه "عشقم" میترسید چون میدونست عاقبت خوبی نداره!

-چجوری....شمارمو....پیدا کردی؟؟

+اووو یونگسان عزیزم انقدر خنگ نبودی!

-خفه شو!!

گوشیو قطع کرد و روی زمین پرتش کرد. دستشو روی دهنش گذاشت و اشک ریخت. با قرار گرفتن دستی روی شونش از جا پرید

+ترسوندمت؟ متاسفم،،اتفاقی افتاده؟

لب زد تا جوابی به شیومین بده اما نتونست

☆☆☆

چشمای سنگینشو باز کرد. با دیدن شیومین بالا سرش جا خورد. نگران پرسید:حالت خوبه؟

-من...من..واقعا متاسفم

بدنش خشک شده بود. شیومین بازوهاشو گرفت و کمکش کرد تا بلند بشه. یکدفعه مونبیول اومد تو و صداشو روی سرش انداخت:شیو چرا این پوشه ها-

با دیدن یونگسان و شیومین اخم کرد و پرسید:چی شده؟

+یونگسان حالش بد شده بود

-من متاسفم...

از جاش بلند شد و لباسشو صاف کرد. شیومین نگران پرسید:الان بهتری؟

-اره،اره..ممنون

مونبیول با اخم گفت:پوشه هام کجاست؟!

شیومین به میزش اشاره کرد و گفت:اونجاست

+خوبه،یونگسان اونارو بیار اتاقم

چشماشو تو کاسه چرخوند و بعد از برداشتن پرونده ها پشت سر مونبیول راه افتاد. تمام فکر و ذهنش مشغول اون تلفن بود.

𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒Where stories live. Discover now