پوشه قرمز رنگی به دستش داد و گفت:این برای ماه ایندس
پوشه ابی این حقوق مدل هاستدو تا پرونده رو به دستش داد و گفت:این پرونده خودته و اونیکی پرونده جانگ هئینه بدشون به مونبیول
-چشم
*فقط همینو کم داشتم! باید برم ببینمش؟! بعد از اون ابرو ریزی؟؟* از اتاق شیومین بیرون اومد و به سمت اتاق مونبیول رفت.
با شنیدن زنگ موبایلش پرونده هارو به یه دستش انتقال داد و تماسو برقرار کرد
-بله؟
+یونگسان؟
قلبش با شنیدن صدای پشت تلفن به تپش افتاد. دهنش خشک شد و دستاش یخ زد
+چی شد؟ انتظار نداشتی پیدات کنم نه؟؟
پرونده ها از دستش افتاد و برگه ها روی زمین پخش شدن.
زانو هاش سست شد و دو زانو روی زمین پخش شد.میدونست که روز های مزخرفش دوباره شروع شده. اشک تو چشماش جمع شده و دهنش جوری بهم چسبیده بود که نمیتونست حرف بزنه
-تو...تو...
+به خودت فشار نیار میدونم ترسیدی عشقم!
میترسید!! از کلمه "عشقم" میترسید چون میدونست عاقبت خوبی نداره!
-چجوری....شمارمو....پیدا کردی؟؟
+اووو یونگسان عزیزم انقدر خنگ نبودی!
-خفه شو!!
گوشیو قطع کرد و روی زمین پرتش کرد. دستشو روی دهنش گذاشت و اشک ریخت. با قرار گرفتن دستی روی شونش از جا پرید
+ترسوندمت؟ متاسفم،،اتفاقی افتاده؟
لب زد تا جوابی به شیومین بده اما نتونست
☆☆☆
چشمای سنگینشو باز کرد. با دیدن شیومین بالا سرش جا خورد. نگران پرسید:حالت خوبه؟
-من...من..واقعا متاسفم
بدنش خشک شده بود. شیومین بازوهاشو گرفت و کمکش کرد تا بلند بشه. یکدفعه مونبیول اومد تو و صداشو روی سرش انداخت:شیو چرا این پوشه ها-
با دیدن یونگسان و شیومین اخم کرد و پرسید:چی شده؟
+یونگسان حالش بد شده بود
-من متاسفم...
از جاش بلند شد و لباسشو صاف کرد. شیومین نگران پرسید:الان بهتری؟
-اره،اره..ممنون
مونبیول با اخم گفت:پوشه هام کجاست؟!
شیومین به میزش اشاره کرد و گفت:اونجاست
+خوبه،یونگسان اونارو بیار اتاقم
چشماشو تو کاسه چرخوند و بعد از برداشتن پرونده ها پشت سر مونبیول راه افتاد. تمام فکر و ذهنش مشغول اون تلفن بود.
YOU ARE READING
𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒
Romance-یونگسان برای کار به اون شرکت رفته بود...اما الان تنها دلیل موندنش در اونجا مونبیوله!- -رومنس ، اسمات -کامل شده