part 20

244 58 4
                                    

+جای قشنگیه نه؟

-اره خیلی

پاهاشو توی اب تکون داد و ادامه داد:ولی حیف من از اب خیلی میترسم

پوزخندی زد و گفت:عجیب نیست! ببینم چیزی هست که تو ازش نترسی؟!

خندید و گفت:من کلا ادم ترسوییم

+اره معلومه

-یاا بدجنس نشید

نفس عمیقی کشید و نگاهشو به تاریکیه اب دوخت. اومدن به رودخونه هان خیلی فکر خوبی بود!

پاهاشو تو اب بیشتر تکون داد ، همین باعث شد چند قطره"البته خیلی بیشتر از چند قطره" بپاشه روی مونبیول

+هییی خیس شدم!!

-عا متاسفم..عمدی نبود

+باشه

لبخند شیطانی گوشه لبش نشست. یکم صبر کرد و وقتی یونگسان حواسش پرت شد هولش داد تو اب.

اما اون احمقه ترسو دستشو محکم چسبید و در نتیجه خودشم با نقشه‌ی شکست خورده افتاد تو اب. یکم طول کشید تا سره جاش وایساد.

وقتی به یونگسان نگاه کرد نتونست جلوی خودشو بگیره و بلند خندید. دستاشو گرفت و بلندش کرد:اینجا استخره سه متریه؟این فقط یه رودخونس

نگاهشون بهم گره خورد و لحظه بعد تنها صدای بَرهم زننده‌ی اونجا صدای خنده هاشون بود.

مونبیول اشکی که بخاطر خنده گوشه چشمش جمع شده بود رو پاک کرد و خودشو از اب بیرون کشید

-پس من چی؟

با لبهای اویزون گفت. بیول خندید و دستشو گرفت تا از اب بیاد بیرون. لباساش بخاطر خیس شدن به تنش چسبیده بود و واقعا هات ترش میکرد!

البته مونبیول خودشم متوجه شده بود دکمه های پیرهن سفیدش تقریبا از هم باز شده و این خیلی خجالت اوره.

موهای خیسشو کنار زد. با اولین بادی که بهش خورد بدنش لرز گرفت. برگشت تا به بیول چیزی بگه اما فقط تونست با چشمای گشاد شده بهش زل بزنه.

به احتمال زیاد خودش نمیدونست دکمه های لباسش به کل بازه و هیکل بی نظیرش کاملا قابل دیده. اب دهنشو قورت داد و برای پرت کردن حواسش سرشو تکون داد.

اما نمیتونست ازش چشم برداره

برای چند لحظه احساس خودخواه بودن بهش فشار اوارد،جلو رفت و دوسره پیرهن مونبیولو گرفت و بهم نزدیکشون کرد‌،با حوصله چنتا از دکمه هاشو بست.

میتونست به وضوح قطع شدن نفس های بیولو حس کنه،همینطور نگاه های خیرشو. اما سعی کرد به روی خودش نیاره و بعد از اتمام کارش با خیال راحت ازش فاصله گرفت.

مونبیول پلکاشو بهم فشرد و گفت:ببین چیکار کردی،تو این سرما خیس شدیم حوله هم نداریم!

𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒Where stories live. Discover now