بینشون کاغذ رد و بدل میشد تا در زده شد.
+بیا تو
دختری قد بلند وارد اتاق شد. موهای شرابیش اولین چیزی بود که یونگسان دید!
+اسم؟
-سو سوجین
+سن
-۲۲
+سابقه کاری؟
سرشو از روی خجالت پایین انداخت و گفت:ندارم
ابرو های بیول بالا پرید و پرسید:یعنی اومدی کارورزی؟
+یجورایی..+سعی کنید برای کارورزی برید جاهای داغون، که حداقل اگه استعداد نداشتید، وقت ماها تلف نشه!!
یونگسان به سوجین نگاه کرد که از روی شرمندگی سرشو پایین انداخته بود. *چرا یه ادم معدب اطرافم نیس؟؟؟ نه به برادرش نه به این،،،بیشعور!!*
با شنیدن زنگ تلفن مونبیول بهش نگاه کرد:ببخشید
تماسشو جواب داد:بله؟______اهان______باشه باشه_____فقط مال اگوست؟____باشه تا یه ساعت دیگه میارم برات
متر و برگه رو از جلوی یونگسان برداشت و از صندلیش بلند شد گفت:بیا جای من بشین
چشمای یونگسان گشاد شده بود،به این فکر میکرد که بازم حرفی به اون دختره ترش رو زده یا نه...اما تا الان حرفی نزده بود!
+کری؟
-اخه چرا؟
+عاخخخخ تو چقدر سوال میپرسی! بیا بشین باید یچیزی برام بنویسی
بی حرف از جاش بلند شد و روی صندلیه مونبیول نشست. مونبیول خم شد و از توی لپتابش پیدیافی رو باز کرد:اینو باید برام بنویسی
متعجب داد شد:این فایل ۵۶ صفحست!! دستم میشکنه تا بنویسمش!
شونه ای بالا انداخت و گفت:خب بخاطر همین گفتم تو بنویسی،من حوصله نوشتن ندارم
کشوش رو باز کرد و برگه هایی رو به یونگسان داد:بیابنویس، زود تمومش کن و خوش خط بنویس
چشماشو تو کاسه چرخوند. باعجز به شماره صفحه فایل نگاه کرد و پرسید:با ابی بنویسم یا مشکی؟
+مشکی
یکم به مونبیول خیره موند اما وقتی دید خبری از تشکر نیست نفس کشداری از روی عصبانیت کشید و شروع کرد به انجام دادن ماموریت ۵۶ صفحه ای!
☆☆☆
با وایسادن مونبیول بالا سرش، دست از کار کشید و بهش نگاه کرد
+تموم نشد؟
-اخراشه
+افرین بنویس بدو عجله دارم!
هوفی کرد و چند جمله اخر رو تند تند نوشت.
+دست خطتت چرا انقد داغونه؟! باید به فکر معلم خطاطی باشم
YOU ARE READING
𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒
Romance-یونگسان برای کار به اون شرکت رفته بود...اما الان تنها دلیل موندنش در اونجا مونبیوله!- -رومنس ، اسمات -کامل شده