part 15

211 63 3
                                    

-هئینا؟!

هئین با لبخند برگشت سمتش و گفت:یونگسان!حالت خوبه؟

چشماشو ریز کرد و پرسید:کجا بودی؟؟

+عامم...من...همینجا!!

-هئین...

+باشه با مینهیوک رفتم کافه نهار بخورم

خندید و هئینو سفت بغل گرفت:ایگوووو رفیق کوچولوی من داره قرار-

حرفش با دیدن مونبیول قطع شد. لبشو گزید و اروم از هئین فاصله گرفت.

+خب؟میگفتید

مونبیول دست به سینه جلو اومد. هئین نگاهشو به یونگسان دوخت و اروم گفت:هیچی...من میرم

+صبر کن هئین!

مضطرب خودشو پشت یونگسان قایم کرد. بیول خیلی سعی داشت خندشو کنترل کنه. انقدر کوچولو بود که اصلا معلوم نمیشد کسی پشت یونگسان وایساده!!

+چته؟؟ نمیخوام بکشمت که!

دستشو روی شونه یونگسان گزاشت و ادامه داد:مینهیوک کجاست؟

+عاممم..خببب...رفت...

-کجا؟؟

یونگسان سعی کرد سریع این وضعیتو تموم کنه.

یکم تو جاش جا به جا شد تا شاید مونبیول دستشو برداره اما فایده نداشت.
+رفت...رفت پاستیل بخره

بلند خندید. مونبیول اخم کرد و گفت:پسره‌ی احمق!! کارشو نصفه ول میکنه همرو میریزه سره من،بعد میره پاستیل بخره کوفت کنه؟!میدونی کجا رفت؟؟

+اوهوم

یونگسانو کنار زد و گفت:بیا بریم اون احمقو پیدا کنیم!

نیشش رو جمع کرد و بر خلاف مونبیول و هئین راه افتاد

+عا یونگسان؟!

-بله؟

با تعجب به سمت مونبیول برگشت

+تو شرکت بمون،بعد از پیداکردن مینهیوک میام

-نه میرم!!

صداش به مونبیول نرسید. شونه بالا انداخت و بعد از برداشتن وسایلش شرکتو ترک کرد.

-اگه واقعا برگرده من نباشم چی؟؟ من که گفتم! میخواست نره تا بشنوه چی گفتم!!

☆☆☆

I’m so sick of this

Fake Love Fake Love Fake Love
I’m so sorry but it’s

Fake Love Fake Love Fake Love

با دیدن مامانش که تقریبا در حال بال بال زدن بود هدفنشو از گوشش برداشت و گفت:چیزی شده؟

+مجبوری انقد صدای اینو زیاد کنی؟؟سه ساعته دارم صدات میزنم!

-متاسفم مامان،چیزی شده؟

𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒Where stories live. Discover now