part 9

227 71 2
                                    

☆☆☆
-این کو-

+بلدم خودم

تعجب کرد.*اووو ادرس خونمونو حفط کردی؟! عجب حافطه ای داری!!*

-امیدوارم حال اقای پارک زود خوب بشه

+تو امیدوار باش حال خودت خوب بشه،نیازی نیست نگران حال اقای پارک باشی!

چشماشو تو حدقه چرخوند *کاش یه زره به داداشات رفته بودی! مینهیونک درسته خیلی حرف میزنه،اما خوش رفتاره! شیومینم که فرشته ایه برای خودش...این وسط فقط تو بیشعوری!!*

بعد از نگه داشتن ماشین ، تشکر کوتاهی کرد و پیاده شد.
کیفشو بازکرد و دنبال کلید گشت.

-عع کجاس؟؟ خودم گزاشتم تو کیفم

مونبیول از ماشین پیاده شد و به یونگسان نگاه کرد،پرسید:خب چرا زنگ نمیزنی؟

-اخه مامانمو راضی کرد چند روزی خونه خالم بمونه...نمیخواستم منو با این وضع ببینه!

مونبیول پوزخندی زد و گفت:پس تنهایی،،نمیترسی تو خونه تنها باشی؟!

همزمان با پیدا کردن کلید ،با چشمای گشاد شده به مونبیول نگاه کرد...

+فکر اینجاشو نکرده بودی؟

-عاممم...خب تو خونه امن تره!!

درو باز کرد،معذب گفت:شما...نمیاید تو؟

+نه ممنون. از جایی که اقای پارک نیست،فردا به مینهیوک میگم بیاد دنبالت،اصلا نیا بیرون،هروقت هیوک بهت زنگ زد بیا بیرون

-نیازی نبود،خودم میومدم...

+یونگسان!

مونبیول با اخم گفت. سرشو اروم پایین انداخت و گفت:باشه..

+امیدوارم فردا اتفاقی نیوفته تا بیای و به کارات برسی

-اره...متاسفم امروز اصلا نتونستم کار کنم

+خب..مواظب خودت باش،فعلا!!

اینو گفت و به سمت ماشینش رفت.

-ممنونم!

یونگسان داد زد. البته بعید میدونست صداش به مونبیول رسیده باشه چون هیچ واکنشی دریافت نکرد.

عصبی درو بست و کفشاشو پرت کرد:دختره‌ی نکبت!! انگاری ادب یادش ندادن!!

به سمت اتاقش رفت تا لباساشو عوض کنه:چیششش!! دو قطبیه! فازش معلوم نیست چیه!!

غر غر کنان دره کمدو بست:یجوری ادمو نگاه میکنه یه لحظه شک میکنم که اون یه منحرفه یا نه!

-مونبیول،یه روز بخاطرت یا چشمامو از دست میدم،یا مغزمو!
(چشم غره،عصبی شدن)

به سمت اشپزخونه راه افتاد . دره یخچالو باز کرد و ظرف سالاد رو بیرون کشید. یه چنگال برداشت و روی میز نشست و شروع به خوردن کرد

𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒Where stories live. Discover now