part 19

218 59 14
                                    

مونبیول کتشو از روی صندلی برداشت و گفت:بریم؟

با لبخند سر تکون داد. باهم بخش مدلینگ رو ترک کردن و هرکدوم به اتاقاشون رفتن.

-هوووف گرمه!

با کشی که دوره مچش انداخته بود موهاشو بست و پشت میزش نشست.

-واقعا دلم میخواد رنگشو عوض کنم

وارد سایت شد و رنگ موها رو دید. به یکی میخندید ، یکیو مسخره میکرد و از یکی خوشش میومد

نفهمید چجوری ولی تقریبا نصف تایمشو از دست داد!

با صدای در زدن به خودش اومد و از جاش بلند شد. درو باز کرد که با شیومین رو به رو شد

-او سلام!!

+سلام یونگسان،حالت خوبه؟

متعجب گفت:اره خوبم،چطور؟

+اخه قرار بود یک ساعت پیش برام یه چیزایی اماده کنی و بیاری

لبخندی زد و ادامه داد:وقتی خبری ازت نشد نگران شدم

چشماش به مرور گشاد شدن. انقدر غرق شده بود تو اون رنگ‌مو ها به کل کاراشو فراموش کرده بود!!

دستشو توی موهاش فرو کرد کرد و با لحنی شرمنده گفت:عامم..متاسفم..به کل فراموش کرده بودم!

+ایرادی نداره ولی واقعا نگران شدم

-معذرت میخوام

+مهم نیست فقط الان میتونی انجام بدی؟؟

تند تند سرشو تکون داد:اره اره میتونم!!

شیومین از کیوت بودن موجوده کاواییه جلوش خندید و گفت:پس من میرم فعلا!

درو بست و با عجله نشست تا کارشو شروع کنه. زیادی داشت خوش میگذروند،باید کار میکرد..

انقدر توی مدلینگ وقت میگذروند و خوشحال بود به کل فراموش کرده بود کاره دیگه ای هم داره.

☆☆☆

-بفرمایید،فایل هاشو هم براتون فرستادم

گفت و برگه هارو به شیومین داد. پاهاشو جا به جا کرد و گفت:کار دیگه ای نیست؟؟

شیومین با لبخند جواب داد:ممنون.میتونی بری

متقابلا لبخند زد و از اتاق شیومین بیرون اومد.

نگاهش به دفتر مونبیول گره خورد. شاید واقعا نیاز داشت بره و ببینتش!بی دلیل!

در زد و وارد اتاق شد. کسی تو اتاق نبود اما برای احتیاط اطرافو نگاه کرد.

-مونبیول‌شی؟؟؟

-الووو؟؟

اما نبود. ناامیدانه هوفی کشید،با کوبیده شدن در از جا پرید و با ترس به مونبیول نگاه کرد. با قدم های محکمش وارد اتاق شد و نگاه خونیشو به یونگسان داد

𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒Where stories live. Discover now