☆☆☆
+نونا بهم میگی قضیه چیه؟
سرشو به نشونه منفی تکون داد. مینهیوک یبار دیگه گفت:نونا لطفا بهم بگو چی شده،شاید بتونم کمکت کنم! قول میدم به بیولی و هیونگ هیچی نگم!!
این جمله یکم کارو بهتر کرد. اروم لب زد:کسی که باهاش بودم...یه روانی بود! و هست. من وقتی فهمیدم که راه فراری نداشتم.همیشه ازارم میداد...
+چجوری ازش خلاص شدی؟
-ازش شکایت کردم..و مثله اینکه الان ازاد شده..اون نمیخواد بیخیالم بشه! اخرین بار بهم گفت منو میکشه-
نتونست حرفی بزنه و بغض راه گلوشو بست. مینهیوک خواست حرفی بزنه که با وارد شدن مونبیول به اتاق ساکت شد
مونبیول به سمت یونگسان اومد و گفت:پاشو دنبالم بیا
-چرا....؟
+باهام بیا!
دنبال مونبیول راه افتاد . از شرکت بیرون اومدن و جلوی ماشینی سیاه وایسادن. مونبیول به راننده پیره ماشین اشاره کرد و گفت:این راننده ایه که شرکت برات فرستاده،باهاش میای و برمیگردی شرکت،فهمیدی؟
-بله...ممنونم واقعا-
+خب دیگه سوار شو برو خونه،فردا هم این ریختی نیا شرکت!!
☆☆☆
موهاشو بست. صدای زنگ تلفن خونه رو شنید.
-اون شماره خونهرو نداره،نترس یونگسان! روی کارت تمرکز کن!
وسایلشو برداشت و از اتاقش بیرون رفت. با دیدن مامانش به سمتش رفت و بوسه ای روی گونش کاشت.
-کی بود زنگ زد؟
+نمیدونم،یونگسان چندروزه ینفر زنگ میزنه و قطع میکنه
در حالی که سعی داشت استرسشو پنهان کنه گفت:اشکال نداره مزاحمه!من میرم+یونگسان میری مواظب خودت باش
-مامان نیازی نیست نگران باشی! شرکت برام راننده فرستاده
از خونه بیرون رفت و سوار ماشین شد. لبخندی به چهره راننده پیر زد و گفت:سلام اقای پارک
+امروز سرحالی!
-اره
هدفونشو توی گوشش گذاشت و تا رسیدن به شرکت اهنگ گوش کرد. از راننده خداحافظی کرد و وارد شرکت شد. با دیدن هئین به سمتش رفت و بغلش کرد
+خوبی ؟؟
-مرسی،توچطوری؟
+خوبم!! کارت خوب پیش میره-
مینهیوک صداش زد:نونااا؟؟؟
به سمتش برگشت و گفت: بله مینهیوک؟
+هیونگ کارت داره
به هئین نگاه کرد و گفت:هئینی من میرم،میبینمت
YOU ARE READING
𝖲𝗐𝖾𝖾𝗍 𝖽𝖺𝗒
Romance-یونگسان برای کار به اون شرکت رفته بود...اما الان تنها دلیل موندنش در اونجا مونبیوله!- -رومنس ، اسمات -کامل شده