تهیونگ:واو جیمین تو نمیدونی که یونگی هیونگ چقدر مرد رمانتیک و کیوتیه.
جیمین:اوه جدا؟؟
تهیونگ:البته،الان میبینی.
*دارن توی خیابون قدم میزنن که یه دفعه یه ماشین مشکی متوقف میشه و چندتا مرد کله گنده ازش بیرون میان.*
*یونگی از ماشین پیاده میشه و یه نگاه به تهیونگ و جیمین میندازه بعد سمت یه پسر که داشت رد میشد میره.*
*گلو پسر مردمو میگیره تو دستش.*
یونگی:هی پسرجون تو باید دعا کنی تهیونگ درخواست ازدواجمو قبول کنه وگرنه میکشمت.
یونگی:*با یه لحن و نگاه خشن روبه تهیونگ.*
یونگی:یا با من ازدواج میکنی یا این پسره رو میکشم.
تهیونگ:*نگاه ذوق زده ای به جیمین شوکه میندازه.*
تهیونگ:دیدی بهت گفتم که چقدر رمانتیک و کیوته؟؟...اوه بله بله یونگی هیونگ من قبول میکنم.
جیمین:
جیمین:ههه اره خیلی کیوته.