*تهیونگ برای یونگی گردنبند خریده.*:دوسش داری؟
یونگی:امم،اره قشنگه ولی...
تهیونگ:چی شده هیونگ،دوستش نداری؟
یونگی:چرا دوستش دارم ولی...این اون گردنبندی نیست که من میخوام.
*تهیونگ ناامید.*:اوه...اوکی میتونم هر چیزی که بخوای رو واسه ات بخرم فقط کافیه بهم بگی چی میخوای.
یونگی:واقعا؟
تهیونگ:اره.
یونگی:پس دستات رو بده.
*تهیونگ دستاش رو به سمت یونگی دراز میکنه و یونگی دست های تهیونگ رو دور گلوش حلقه میکنه.*
یونگی:دست همین جا،افرین...این گردنبند مورد علاقه منه...
تهیونگ:
تهیونگ:اوه...