🎤

1.1K 150 11
                                    

*بیبی ته؛نه ساله کنار ددی یونگ ایستاده.*
تهیونگ:با چشمای کنجکاوی به لیریک نوشتن ددیش نگاه میکنه.*
تهیونگ:ددی منم یه اهنگ نوشتم.
یونگی:افرین بیبی.
تهیونگ:بخونم واست؟؟
یونگی:اره بیبی.
تهیونگ:*صداش رو الکی مثه ددیش صاف میکنه و با چشمای براق و لپای سرخ دست کوچولو و تپولش رو جلو دهنش مشت میکنه.*
تهیونگ:شاپرکی گفت.چی گفت؟یواشکی گفت.چی گفت؟؟گفت به گلا دست نزنید~~~^^
تهیونگ:ددی من گنگستر مدرسم.
یونگی:
یونگی:*خون دماغ میشه.*

TweetWhere stories live. Discover now