جونگ کوک بی توجه به تلویزیون روشن عمیقاً تو فکر بود
اولین بار نبود اینجوری سر کسی حساس میشد وقتی با کس دیگه ای می دیدش عصبانی میشد
جونگ کوک دوبار قبل از این هم عاشق شده بودالبته الان که بزرگتر شده بود دیگه اسمشون و عشق نمیذاشت
دلش میخواست صداقت تهیونگ و امتحان کنه اینکه جذبش شده بود غیر قابل انکار بود ولی اعتماد....... هنوز زودهصدای اخبار توجهشو جلب کرد:امروز صبح رییس کلاب پادشاه و بزرگترین وارد کننده مشروب سئول به قتل رسیدن جزییاتی از قاتل به ما نرسیده ولی چون این کلاب متعلق به شرکت KN می باشد لیسا کیم رییس گارد امنیتی این پرونده رو به دست گرفته
جونگ کوک یاد اتفاقی افتاد که تو خونه تهیونگ رخ داد با خودش گفت: پس انتقامشو گرفت
چقدر دلش می خواست خودش هم میتونست اونجا باشه ولی اصلا نمی خواست یه بار دیگه لیسا رو ببینهصدای جیکوب و شنید:بابا؟
جونگ کوک به سمت جیکوب چرخید و صورت ناراحتش رو دید:بله؟؟
جیکوب:من دلم برای تهیونگی تنگ شده
جونگ کوک آهی کشید و گفت: جیکوب،تهیونگ مریضه ما نمیتونیم هر دقیقه مزاحمش بشیم
جیکوب با شیرینی گفت:ولی من دلم براش تنگ شده
جونگ کوک بلند شد و به سمت جیکوب رفت مقابلش زانو زد و گفت:قول میدم بهتر شد دعوتش کنم اینجا،الانم بیا بریم یه دست بازی بزنیم
جیکوب در حالیکه از خوشحالی جیغ میزد به سمت اتاقش دوید
جیمین مشغول جمع کردن ظرفای بعد ناهار بود که صدای در رو شنید
در و که باز کرد یونگی و دیدنگاهشون تو هم قفل شد یونگی با لحنی که سعی میکرد ذره ای مهربونی توش نباشه پرسید:کیم تهیونگ خونس؟
جیمین از رفتار پسر بدش اومد:شمایونگی:جئون یونگی برادر جونگ کوک
جیمین با حالت جذابی به در تکیه داد:چیکارش داری؟
یونگی با کلافگی:بچه من وقت ندارم به سوالای تو جواب بدم بذار کارم و انجام بدم و برم
صدای تهیونگ از تو خونه اومد:کیه جیمینا؟
بین جنگ خنده دار نگاه هاشون یونگی برد و به داخل خونه رفت
جیمین هم در حالی که فحشش میداد در و بست یونگی نزدیک تهیونگ شدو گفت:برادر جونگ کوکم،یونگی
تهیونگ که اصلا انتظارشو نداشت گفت: بفرمایید بنشینید
VOUS LISEZ
Kookv Magic Of Love [ Completed ]
Fanfictionجادوی عشق🍸 کاپل:کوکوی یونمین کاپل مخفی ژانر روزمره درام رومنس اسمات دانشگاهی هپی اند تاپ جونگ کوک باتم تهیونگ خلاصه داستان:کیم تهیونگ کراش کل دانشگاهه به رابطه معتقد نیست حالا چی میشه اگه این آدم خودش رو کسی کراش بزنه اونم نه هرکسی بلکه جئون جونگ...