part 10

6K 855 149
                                    

لیسا بعد زنگی که تهیونگ بهش زد با جنی راهی خونه جونگ کوک شدن

همه تو هال نشسته بودن جو سنگینی بود گریه ته تازه بند اومده بود جونگ کوک چشماشو بسته و هیچ کاری نمی‌کرد و جنی از استرس مدام لبشو میجوید نامجون و یونمین هم منتظر لیسا بودن تا چیزی بگه
لیسا برگه ای که ته بهش داده بود و خوند
«بچتو میبرم تا یاد بگیری حرف گوش کن باشی»

لیسا برگه رو روی میز گذاشت و گفت:مشخصه کار جونگ مینه

صدای زنگ در اومد جیمین بلند شد و در و باز کرد کسی وار خونه شد که هیچکس انتظارشو نداشت

نامجون با چشمای خندونش به جین نگاه کرد ولی جین حواسش و به دخترش داد اینقدر ناراحتی به هم اثر کرده بود که هیچ کس با مهمون جدید خوش و بش نکرد لیسا پدرش و کنار خودش نشوند و به جونگ کوک اشاره کرد و گفت:ایشون جونگ کوکه پدر جیکوب

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

نامجون با چشمای خندونش به جین نگاه کرد ولی جین حواسش و به دخترش داد اینقدر ناراحتی به هم اثر کرده بود که هیچ کس با مهمون جدید خوش و بش نکرد
لیسا پدرش و کنار خودش نشوند و به جونگ کوک اشاره کرد و گفت:ایشون جونگ کوکه پدر جیکوب

جین میدونست وضعیت برای احوالپرسی مناسب نیست پس رفت سر اصل مطلب
رو به جونگ کوک که هر لحظه داشت از حال می رفت گفت: جیکوب بیماری خاصی که نداره؟؟
جونگ کوک با صدای آرومی گفت:نه نداره

جین با صدای رساش سعی میکرد اطمینان خاطر بده:به جیهوپ سپردم آدرس جونگ مین و پیدا کنه آدرس و که گیر آوردیم منو جیهوپ و یونگی میریم و تو لیسا با جیمین و ته بمون
لیسا: چشم پدر
تهیونگ با چشمای قرمزش گفت:عمو چطوری میخواید با جونگ مین مقابله کنید؟؟؟افرادش زیادن
جین لبخندی زد و گفت: نگران نباش نقشه خوبی دارم

جونگ کوک:منم باهاتون میام
جین: نمیشه تو توی شرایط مناسبی نیستی

جونگ کوک از کوره در رفت مشتشو به میز کوبید و گفت:معلومه تو شرایط مناسبی نیستم بچمو دزدیدن چرا باید حالم خوب باشه؟؟
جین مشتی رو گونه جونگ کوک گذاشت و گفت:به خودت بیا پسر جیکوب به پدرش نیاز داره به یه آدم قوی

جمع ساکت شد
جین ادامه داد:جونگ کوک هم با ما میاد

دو تا ماشین از اون خونه حرکت کرد جنلیسا و یونمین باهم رفتن کوکوی و نامجین هم با هم

تو ماشین جنی که حسابی ترسیده بود پرسید:لیسا بابات چیکارس؟؟پلیسه؟؟

لیسا با چهره مصممش گفت:نه تو جایی که من الان کار میکنم کار می‌کرده
یونگی گفت:لیسا عمو جین آدرس و فرستاد
لیسا :کجا برم؟؟؟
یونگی با لحنی تا مطمئن گفت:عمارت جه مین

Kookv Magic Of Love [ Completed ]Where stories live. Discover now