part 6

6.6K 1K 89
                                    


اسمات 🔞

یونگی بیرون در دانشگاه منتظر جیمین بود امروز حسابی به خودش رسیده بود تا بتونه جیمین و تحت تاثیر بذاره

یونگی بیرون در دانشگاه منتظر جیمین بود امروز حسابی به خودش رسیده بود تا بتونه جیمین و تحت تاثیر بذاره

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.


دلش میخواست با کراشش حرف بزنه ولی حتی نمیدونست چی باید بگه اون گربه وحشی همیشه باعث میشد دلهره بگیره

بالاخره پارک جیمین و دید

چقدر ساده و شیک بود عجیب نبود دل هر مرد و زنی رو می بردوقتی جیمین به ماشینش نزدیک شدیونگی گفت: میتونم باهات حرف بزنم؟؟؟

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

چقدر ساده و شیک بود عجیب نبود دل هر مرد و زنی رو می برد
وقتی جیمین به ماشینش نزدیک شد
یونگی گفت: میتونم باهات حرف بزنم؟؟؟

جیمین با دیدن یونگی اخماش تو هم رفت:نه نمیشه
یونگی: لطفاً،،فقط با هم یه نوشیدنی بزنیم

جیمین: خیلی خوب
سوار ماشین شد یونگی وقتی راه افتاد گفت:من ازت خوشم میاد میشه یه شانس بهم بدی؟؟

جیمین:ببین من اهل دوست داشتن و رابطه نیستم اگه یه شبه میخوای پایم

یونگی:من تورو واسه یه شب نمیخوام واسه تموم شب هام میخوام

جیمین پوزخندی زد و گفت: حداقل خوب لاس میزنی

یونگی:من فقط تو لاس زدن خوب نیستم چیزای دیگه ای هم هست

جیمین خنده ای کرد و گفت:سعی نکن منو اغوا کنی من با یه دیک ده سانتی راضی نمیشم پس بیا یه نوشیدنی بزنیم و تو بری پی کارت

یونگی خنده معنا داری کرد و گفت:اگه ده سانتی بودم که نزدیک هاتی مثل تو نمیومدم
جیمین:پس چندی؟یازده؟؟؟
و خندید
یونگی نگاه سلطه گرایانه ای کرد و گفت:چرا خودت کشف نمی‌کنی عروسک

Kookv Magic Of Love [ Completed ]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin