part 8

6.2K 915 88
                                    

نامجون:منو جین.....
:ته؟؟؟
تهیونگ به در آشپز خونه نگاه کرد و دید جونگ کوک مضطرب اونجا وایساده
ته با نگرانی:چی شده؟؟؟
جونگ کوک: جیکوب بد خواب شده نمی‌تونیم ارومش کنیم

ته با عجله از آشپزخونه خارج شد و به دنبال کوک به یکی از اتاق های لیسا رفت

همه تو اتاق بودن سعی داشتن بچه گریون و آروم کنم ولی نمیشد
جیکوب با دیدن ته گریش بیشتر شد ته کنار جیکوب نشست و گفت:من جیکوب و میارم شما برید بچه‌ها
همه حتی جونگ کوک هم از اتاق خارج شدند

ته جیکوب و بغل کرد و بدون هیچ حرفی سرشو نوازش کرد
گریه های جیکوب آروم شد
ته با صدایی آروم گفت:آروم باش قشنگم ته ته اینجاس

جیکوب با صدایی که از گریه گرفته بود گفت:اون هیولائه.... اومده بود منو بخوره
ته لبخندی زد و صورت نرم پسر رو نوازش کرد بعد گفت:فقط یه کابوس بوده،چیزی نیست عزیزم بعدشم منو بابایی همیشه مراقبتیم باشه؟؟؟

جیکوب آروم سرشو تکون داد و خودشو تو بغل ته انداخت هروقت ته رو میدید خودشو لوس میکرد کاری که هیچوقت جلو باباش نمیکرد
ته:بریم پایین؟؟؟
جیکوب چیزی نگفت و سرشو تو گلوش قایم کرد
ته خندید و با جیکوب بلند شد از اتاق خارج شدن همه نشسته بودن با دیدن این صحنه لبخند زدن

جونگ کوک با دیدن این صحنه گفت:پسر من مرد بزرگیه ولی هروقت تو رو میبینه لوس میشه
ته:دلم میخواد لوسش کنم

جیکوب با دیدن نامجون گفت: سلام آقا
نامجون با لبخند گفت: سلام رفیق اسم من نامجونه بابای تهیونگم

جیکوب:منم جیکوبم پسر جونگ کوک

نامجون که فکر می کرد جیکوب بچه تهیونگ و جونگ کوکه خیلی دلش میخواست نوه شو بشناسه: نظرت چیه یکم با هم وقت بگذرونیم و همو بشناسیم؟؟؟

جیکوب: باشه
ته خواست جیکوب بغل نامجون بده که جیکوب گفت:نه منو بذار پایین میخوام راه برم من پسر بزرگیم

ته ابرویی بالا انداخت
جونگ کوک: دیدی گفتم
ته با حرص به کوک خیره شد و جیکوب و زمین گذاشت کوکوی زیاد بحث و دعوا میکردن ولی همین رابطشونو قویتر می کرد

جیکوب و نامجون رفتن
ته کنار کوک نشست سکوت بینشون حاکم بود که ته رو به لیسا گفت:نگفتی چطور با جنی آشنا شدی

لیسا لبخند خبیثانه ای زد جنی به بازوش کوبید:یااااا قیافتو اونجوری نکن

همه خندیدن

بازگشت به عقب
دیدار جنلیسا

یک ساعت بود که لیسا به زن روبروش خیره بود موهای بلند مشکیش بدن زیباش اعضای ظریف صورتش چقدر دلش میخواست این زن و در آغوش بگیره ازش مراقبت کنه و کنار خودش نگه داره

Kookv Magic Of Love [ Completed ]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz