یونمین همه رو به خونشون دعوت کرده بودن
جیکوب نیمه هوشیار بود سرشو رو پای ته گذاشته بود و داشت چرت میزد بهش گفته بودن خونه بمونه ولی میخواست بیاد
لیسا تهجونگ و بغل کرده بود و باهاش بازی میکرد:عزیز خاله کیه قشنگ خاله کیهجونگکوک دستش و به سمت تهجونگ گرفت تا بغلش کنه:بده بچم و اصلا نمیخوام مثل تو بشه
لیسا تهجونگ و به خودش چسبوند و گفت:برو اونور
فاکر درجه سهجین:لیسااااا
داد جین خواب جیکوب و کلا پروند
نامجون گفت:چتونه شما دو تایونگی وارد هال شد و گفت: آماده اید؟؟؟
همه فقط نگاهش کردن
جیمین با یه دختر پنج ساله از اتاق خارج شد همون طوری که لبخند داشت گفت:خب بچه ها این دختر خوشگل اسمش جئون ههجینه دختر ماستهمه شوکه شدن
جیکوب بلند شد و به سمت دختر رفت
با چشمای خوشگلش بر اندازش کرد و گفت:تو خیلی خوشگلی نونا
انگشتشو رو گونه نرم و صورتی هه جین کشید و گفت:خیلی پوستت قشنگهجونگکوک دید دختر بیچاره داره از خجالت آب میشه گفت:جیکوب
جیکوب چیزی نگفت و عقب وایساد جونگکوک جلوی ههجین نشست و گفت:سلام خانوم کوچولو من عموتم اسمم جونگ کوکه این پسر شیطونم بچمه
هه جین که از خجالتش کم شده بود: سلام عموجونگکوک ذوق بچه گونه ای کرد و گفت:چقدر شیرینه
و لپ هه جین و کشید
جنی دستش و کنار زد و گفت:نکن پوستشو خراب میکنی
جونگکوک و کلا کنار زد و دستای دختر و گرفت:سلااام من جنی ام میخوای با هم دوست شیم؟؟
هه جین لبخند زیبایی زد و گفت: باشه اونی
تهیونگ کنار جنی نشست و گفت:سلام فرشته من تهیونگم میتونی هم خاله صدام کنی هم دایی فرقی ندارههه جین با سرش تایید کرد
چشمش به تهجونگ افتاد و گفت:میتونم از نزدیک ببینمش؟؟
لیسا نزدیکتر اومد و اجازه داد تا دختر نوزاد و ببینه
ههجین رو به لیسا گفت:شما مامانشی؟؟
لیسا خندید و گفت:نه من دوست جنی ام تهیونگ مامان این کوچولوئههه جین با حالت شیرینی گفت:تهیونگ خاله اس
ته خندید و گفت:آره یه جورایی
صدای نامجون بحثشون و بهم زد:بذارید ما هم ببینیمش
دور هه جین و خالی کردن نامجون دختر و بین خودش و جین نشوند و سرگرم حرف شدندوازده سال بعد
جیکوب لباس هاشو پوشید کاملا شبیه جونگ کوک بود ولی مهربون تر گفت:بابا من میرم پیش بابا لی(لیسا)
جونگکوک زیر لب غر زد و گفت:فاکر لعنتی
تهجونگ که چهرش کاملا شبیه ته بود سرش و از کتاب در آورد و گفت:فاکر لعنتی؟؟؟جونگکوک اصلأ حواسش نبود که آنتن ته اونجا نشسته :نه نه من اینو نگفتم
ته جونگ دستشو دراز کرد و گفت:بده تا به مامان چیزی نگم
STAI LEGGENDO
Kookv Magic Of Love [ Completed ]
Fanfictionجادوی عشق🍸 کاپل:کوکوی یونمین کاپل مخفی ژانر روزمره درام رومنس اسمات دانشگاهی هپی اند تاپ جونگ کوک باتم تهیونگ خلاصه داستان:کیم تهیونگ کراش کل دانشگاهه به رابطه معتقد نیست حالا چی میشه اگه این آدم خودش رو کسی کراش بزنه اونم نه هرکسی بلکه جئون جونگ...