part 2

8.3K 1.2K 289
                                    

ساعت شش صبح

جونگ کوک کش و قوسی به بدنش داد و چشماشو باز کرد وقتی دید تو اتاق خودش نیست جا خورد
سعی کرد شب پیش و به یاد بیاره
که البته کام خشک شده رو ملافه همه چیو براش روشن کرد به جز کسی که باهاش خوابیده

لباسهاشو پوشید و به سمت خونه رفت توی هال پسرش روی کاناپه خوابیده بود

رفت دوش گرفت و به سمت آشپزخونه رفت صبحونه آماده بود حتما برادرش اینکار و کرده بود

صدای بچشو شنید:بابا کی اومدی؟
کوک بدون توجه به سوالش بغلش کرد و چلوندش جیکوب هم حرفی نزد به این محبت های سفت و محکم عادت داشت

کوک:دیشب با عمو خوش گذشت؟؟؟

جیکوب:نه عمو نگذاشت تا دیروقت بیدار بمونم چیپس هم بهم نداد یعنی چی

کوک به غر غر های جیکوب خندید یونگی خیلی روی سلامتی خواب و خوراک حساس بود:عمو چون دوستت داره این کار رو می‌کنه

جیکوب:نه خیرم
کوک:بله خیرم همین جوریه تازه تو میخواستی از زیر قانون های بابا در بری؟؟؟اره؟؟

جیکوب از بغل کوک پایین پرید و در رفت

جیمین بیرون خونه تهیونگ منتظرش بود
وقتی تهیونگ تو ماشین نشست چشمای جیمین چهارتا شد:چ..چه غلطی کردی پسر؟؟؟

ته خندید و گفت:بد که نشدم چرا اینجوری میگی؟؟؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ته خندید و گفت:بد که نشدم چرا اینجوری میگی؟؟؟

جیمین: مخ کیو میخوای بزنی با این قیافه؟؟

تهیونگ:خودت می‌دونی
جیمین هوفی کشید:ته....
تهیونگ با معصومانه ترین حالت:میخوامش واقعا میخوامش تمام یه شبه هامو تموم میکنم دیگه هرز نمیپرم فقط اونو میخوام

جیمین: عاشق بدبخت
ته به شیرینی خندید و راه افتادن

تهیونگ اون روز جونگ کوک و فقط تو راهرو دید و البته با موهای بلوندش کلی توجه آقای جئون و جلب کرده بود اما هنوز خیلی راه مونده
نه میتونست دل بکنه نه دلش میخواست زندگی شو خراب کنه

جئون برای بردن یه سری برگه اومده بود و اون روز کلاس نداشت
وقتی تو خونه داشت برگه هارو تصحیح میکرد برگه تهیونگ و برداشت همه جواب ها رو درست داده بود و ته صفحه شعری نوشته بود

Kookv Magic Of Love [ Completed ]Where stories live. Discover now