بچه ها اول میخوام یه دل سیر ازتون تشکر کنم
بابت تموم کامنت ها و ووت ها 🥰🥰🥰🥰
مدت کمی از شروع این کتاب میگذره ولی بازدید هاش و ووت هاش برای من خیلی عزیزه 😍😍😍😍😍یه خبر خوب دارم
این داستان که تموم شه یه قصه دیگه میخوام شروع کنم ژانرش فانتزی جادویی دارک رومنس و صد البته اسماته🥳🥳
اما نوشتنش به نظر شماست
خب درمورد این داستان نگران رابطه کوکوی نباشید از هم زیاد جدا نمیمونن فعلا هم سونامی خاصی نداریم اگه چیزی مد نظرتونه بهم بگیددیگه واقعا بریم سراغ داستان
بیمارستان
6 صبحجونگ کوک به چهره خواب پسرش نگاه میکرد چرا باید تو همچین شرایطی قرار میگرفت مگه چند سالش بود؟؟؟
:جونگ کوک؟؟؟جونگ کوک به در نگاه کرد و جنی و دید
جونگ کوک با صدای غمگینش: سلام
جنی کنارش نشست و چند دقیقه باهم به جیکوب نگاه کردن
جونگ کوک:بهش درمورد خودت بگو،بگو که مادرشی اون بچه بزرگیه درک میکنهجنی لبخندی زد و گفت: مرسی
جونگ کوک با صدای آرومی گفت:نیاز به تشکر نیست من حقی نداشتم که جیکوب و ازت دور کنمجنی متوجه لحن غمگین جونگ کوک شد:منم مادر خوبی نبودم تلاشمو میکنم از این به بعد باشم
جونگ کوک:لیسا مشکلی نداره؟؟؟
جنی:نه خودش منو تا اینجا رسوند لیسا فقط با تو مشکل داره نه جیکوب
قاعدتاً جونگ کوک باید می خندید ولی نخندیدجنی تصمیم حرف اصلی رو بزنه: باید راجب تهیونگ باهات حرف بزنم
جونگ کوک چیزی نگفت
جنی:دیروز حرفای عجیبی زد از اینکه تو باهاش مهربون نیستی و جلوی جونگ مین ازش دفاع نکردی همیشه یا داد میزنی یا فحش میدی و هیچوقت حق و بهش نمیدی و اینکه اون برای هر پسری که از کنارش رد میشه باید بهت جواب بدهجونگ کوک پوزخندی زد و گفت:تو رابطه بودن همینه
جنی:اگه اینجوریه تهیونگ هم نباید من و جیکوب و قبول می کرد
جونگ کوک:خودش انتخاب کرد با یه مرد بچه دار وارد رابطه شه
جنی:تو هم خودت قبول کردی با کسی وارد رابطه شی که قبلاً اعتقادی بهش نداشته(رابطه)
جونگ کوک نفس کلافه ای کشید
جنی:دوازده ساعته ندیدیش قیافت شده عین برج زهر مار (اثرات گشتن با لیسا) تا کیمی خوای این دعوای مسخره رو کش بدیجونگ کوک با صدایی آروم غرید:اون جلوی چشمای من یه مرد دیگه رو بوسید
جنی:منم اگه جاش بودم همین کار رو میکردم اگه با یه بوسه میتونستم عشقمو از زیر تیر بارونی که مطمئن بودم زنده در نمیاد نجات بدم همون کار رو میکردم چون اگه تهیونگ این کار و نمیکرد هیچ کدوممون زنده نبودیم چون جونگ مین تفنگ داشت و واقعا مارو میزد
ESTÁS LEYENDO
Kookv Magic Of Love [ Completed ]
Fanficجادوی عشق🍸 کاپل:کوکوی یونمین کاپل مخفی ژانر روزمره درام رومنس اسمات دانشگاهی هپی اند تاپ جونگ کوک باتم تهیونگ خلاصه داستان:کیم تهیونگ کراش کل دانشگاهه به رابطه معتقد نیست حالا چی میشه اگه این آدم خودش رو کسی کراش بزنه اونم نه هرکسی بلکه جئون جونگ...