وارد پارک شد و دنبال دوست مجازیش گشت. البته او تا حالا دوست مجازیشو ندیده بود ولی چانسو عکس یونجونو از رو پروفایلش دیده بود.
پس حدس میزد که چانسو براش دست تکون بده یا یه همچین چیزی.
وقتی کسی رو دید که اون طرف پارک روی صندلی ای نشسته و داره براش دست تکون میده به طرفش رفت.
رو به رو چانسو پشت میز شطرنج نشست.
فکر میکرد که چانسو ازش بزرگ تر باشه ولی اصلا فکر نمیکرد که انقدر ازش بزرگ تر باشه.
بی مقدمه پرسید:«چانسو تو چند سالته؟»
چانسو لبخندی زد و گفت:«32. برا چی؟»
یونجون متعجب گفت:«اوه! خیلی ازم بزرگ تری»
چانسو با همون لبخند مهربونش دستشو تو موهای یونجون برد و بهمشون ریخت و گفت:«آره. من جای پدرتم یه جورایی»
یونجون سرشو پایین انداخت و گفت:«هوم»
چانسو دستای یونجون که رو میز بود رو گرفت و پرسید:«چی شده پسر؟ چرا این روزا انقدر ناراحتی؟»
یونجون نگاهی بهش انداخت و دوباره به پایین نگا کرد. چون اینجوری راحت تر میتونست درد و دل کنه.
یونجون:«نمیدونم چه جوری بهت بگم... من- من از یه پسر خوشم اومده. اولش نمیدونستم. ولی یه مدته که فهمیدم دوستش دارم ولی او رو برادرم کراش داره. اولش امید داشتم که میتونم به خودم علاقه مندش کنم ولی... ولی برادرم بهش اعتراف کرد! دیگه هیچ سانشی ندارم که به خودم علاقه مندش کنم!»
با جمع شدن اشک تو چشماش، صورتشو با دستاش پنهون کرد.
چانسو دست یونجونو کنار زد و اشکی که همین الان سر خورد رو پاک کرد و گفت:«نباید خودتو به خاطر این موضوع ناراحت کنی!»
یونجون بهش نگا کرد و گفت:«گفتنش برا تو آسونه»
چانسو دستشو تو موهای بلوند یونجون برد و گفت:«ببین او الان خوشحاله. این مهم تره. خودخواه نباش! بذار عشقت هر جور دوست داره زندگی کنه. اگه او خوشحاله پس نباید خودتو ناراحت کنی!»
یونجون سرشو پایین انداخت:«ببخشید ولی من اصلا این حرفاتو درک نمیکنم»
چانسو نفسی کشید و گفت:«منم واسم همچین اتفاقی افتاده. منم مثل تو گی هستم. 10 سال پیش عاشق یه پسر شدم ولی میدونی الان اون پسر کجاس؟ خونه خواهرم. با خواهرم ازدواج کرد. اولش نزدیک بود بدون او دیوونه شم ولی بعدا فهمیدم اگه با خواهرم خوشحال تره پس ارزشش رو داره که با خواهرم باشه... حالا خودت میدونی. این زندگی توئه. تو باید تصمیم بگیری ولی سعی کن بین بد و بدتر، بد رو انتخاب کنی!... بیخیال! خوش باش. او پسر الان داره بهش خوش میگذره پس تو هم راه خودتو برو!»
YOU ARE READING
Sunshine
Fanfiction[کامل شده] داستان در مورد دو برادره که رابطه آنچنان خوبی ندارند. برادر کوچک تر عاشق پسری میشه که رو برادر بزرگ تر کراش داره و این باعث میشه که... کاپل: یونمین، یونگیو ژانر: عاشقانه، درام، مدرسه ای، اسمات