_ولی من دوست پسرشم! بذارید برم!
جیمین با شنیدن صدای آشنایی از بین جمعیت سریع به بیرون نگا کرد و تونست یونگی رو ببینه که به دست پلیسا فشار وارد میکنه تا بتونه خودشو به جیمین برسونه.
جیمین بدون توجه به اینکه آتش نشان گفته بود بیرون نره از ساختمونی که پر از دود شده بود بیرون رفت و با چشمای اشکیش به سمت یونگی دوید.
یونگی با دیدن جیمین از زیر دست پلیس گذشت و به هشدار هاشون توجه نکرد و با دویدن خودشو به جیمین رسوند.
جیمین سریع خودشو تو بغل یونگی جا داد و صورتشو تو گردنش مخفی کرد و بخاطر اتفاقای چند ساعات پیش شروع کرد به بلند بلند گریه کردن.
یونگی سرشو نوازش کرد و گفت:«هیش هیش. چیزی نیس»
جیمین دستشو دور بدن یونگی حلقه کرد و همون طور که گریه میکرد بخاطر اتفاقی که افتاده بود معذرت خواهی کرد:«منو ببخش یونگی»
یونگی که فکر میکرد جیمین بخاطر آتش گرفتن استودیو معذرت خواهی میکنه بیشتر نوازشش کرد و گفت:«تو که کاری نکردی»
جیمین که نمیتونست حالا چیزی در مورد موضوع اینهو به یونگی بگه محکم تر یونگیو بغل کرد و گفت:«ولی من... من استودیو رو آتیش زدم!»
البته به خاطر این موضوع هم ناراحت بود.
_تو که تقصیری نداشتی عزیزم
_ولی اون... واسم ارزشمند بود
_فدای سرت... نمیخواد بهش فکر کنی
_تو واسش زحمت کشیده بودی و من نابودش کردم!
_اشکال نداره. پیش میاد... خودتو ناراحت نکن
جیمین بیشتر به یونگی چسبید و انقدر به اینهو فکر و گریه کرد تا اینکه تو بغلش آروم شد.
--
'بهتری عزیزم؟'
با دیدن پیام یونگی لبخند روی لبش اومد. در واقع اصلا دیشب خوابش نبرده بود و همش به کارای اینهو و اینکه مرگ از کنارش گذشته فکر میکرد.
واسش تایپ کرد.
'آره.'
'خونه ای بیام پیشت؟'
چند دقیقه گذشت و یونگی با اینکه آنلاین بود پیامشو نخوند.
فکر کرد که سرگرمه واسه همین هنوز پیامشو نخونده ولی وقتی دید که یونگی پیامشو خوند و جواب نداد نگران شد.
دوباره به این فکر کرد که ممکنه اشتباهی پیامشو باز کرده باشه و میخواد بعدا جواب بده پس بازم منتظر موند.
ولی تقریبا یک ساعت گذشت و یونگی جوابش نداد. هیچ وقت در این حد منتظرش نمیذاشت.
شماره یونگی رو لمس کرد و گوشی رو کنار گوشش گذاشت ولی هر چی صبر کرد یونگی جوابش نداد.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Sunshine
Hayran Kurgu[کامل شده] داستان در مورد دو برادره که رابطه آنچنان خوبی ندارند. برادر کوچک تر عاشق پسری میشه که رو برادر بزرگ تر کراش داره و این باعث میشه که... کاپل: یونمین، یونگیو ژانر: عاشقانه، درام، مدرسه ای، اسمات