روی تشک دراز کشیده بود و توی برنامه هایی مثل اینستا و فیسبوک میگشت.
یونجون هنوز از حموم بیرون نیومده بود و کسی نبود که باهاش حرف بزنه پس تشک خودشو یونجون رو انداخته بود و خودشو با گوشی سرگرم کرده بود.
بالاخره صدای آب قطع شد و این به این معنی بود که یونجون کم کم میخواد بیاد بیرون.
با شنیدن صدای در سرشو بالا آورد و نگاهی به یونجون انداخت و کلا از نگا کردن پشیمون شد!
فقط یه حوله دور پایین تنش بسته بود. گوشی رو جلو چشمش گرفت و جیغ زنان گفت:«خاک تو سرت!»
یونجون که داشت موهای خودشو درست میکرد با تعجب بهش نگا کرد و گفت:«چرا؟»
بومگیو جوابش نداد. فقط "ایشـ"ـی زیر لب گفت و خودشو زیر پتو قائم کرد.
یونجون با این کارش لحظه ای فکر کرد حوله افتاده ولی وقتی دید که سر جاشه بیشتر تعجب کرد.
با گرفتن موضوع "آ" یی گفت و به طرف بومگیو رفت تا بیشتر اذیتش کنه.
کنارش روی دو پاش نشست و گفت:«چه موضوعی سرخت کرده سانشاین؟»
از اونجایی که بومگیو رو پهلو خوابیده بود و یونجون دقیقا رو به رو صورتش نشسته بود تا قسمتای رونشو میدید.
گرمای بیشتری زیر گونه اش حس کرد و به سمت دیگه ای چرخید و گفت:«گمشو برو لباستو بپوش!»
یونجون بی صدا خنده ای کرد و دستشو اون طرف بومگیو گذاشت و با این کارش بومگیو بین دستاش قرار گرفت و گفت:«مگه چه مشکلی داره اینجوری بگردم؟»
صورتشو با دستاش پنهون کرد و گفت:«لعنت بهت!»
یونجون رو بدنش دراز کشید و صورتشو رو به رو صورت بومگیو قرار داد و گفت:«منحرفِ خجالتی راحت حرفتو بزن!»
بومگیو که دیگه نمیتونست بیشتر از این فضای گرم اطرافشو تحمل کنه با لگد آرومی یونجون رو روی زمین انداخت و گفت:«گمشو برو دیگه!»
یونجون خنده ای کرد و بلند شد و به سمت حموم برگشت تا لباساشو برداره.
بومگیو هم با رفتنش پتو رو از رو خودش کنار زد و نفسی کشید تا هوای خنک رو وارد ریه هاش کنه و در همون حال با خودش گفت:«وای خدا!»
نه میتونست ضربان قلبشو آروم کنه، نه میتونست تصور بدن یونجونو از سرش بیرون کنه و نه میتونست گرمای لعنتی رو از بین ببره.
یونجون با پوشیدن تیشرت مشکی ای که روش تصویر ایموجی لبخند بود به همراه شلوار بومگیو که براش مثل شلوار 90 بود از اتاقک حموم بیرون اومد.
و تو این مدت که یونجون داشت لباس عوض میکرد بومگیو حال خودشو خراب تر از قبل کرده بود.
YOU ARE READING
Sunshine
Fanfiction[کامل شده] داستان در مورد دو برادره که رابطه آنچنان خوبی ندارند. برادر کوچک تر عاشق پسری میشه که رو برادر بزرگ تر کراش داره و این باعث میشه که... کاپل: یونمین، یونگیو ژانر: عاشقانه، درام، مدرسه ای، اسمات