بدون اینکه ذره ای از اخمای روی پیشونیش و باز کنه، نگاه غضبناکش و سمت هری که معذب جلو روش وایساده، میکشه و با طلبکاری نگاهش میکنه
قبل از اینکه بتونه تهدیدای توخالی خودش و به زبون بیاره، با ضربه ای که لیام با شونه اش از پشت بهش میزنه، چشماش و میچرخونه و با حرص غر میزنه..
ز: یه لحظه صبر کن الان میگم..
ل: کامان زود باش
کمی این پا اون پا میکنه و دست آخر نگاهش رو صورت هری ثابت میشه
ز: معذرت میخوام!
با حرصی که به وضوح قابل تشخیصه و چهره ای که بیشتر طلبکار نشون میده تا پشیمون، به زبون میاره و بدون اینکه منتظر حرفی از جانب هری باشه دستاش و جلوی سینه اش گره میزنه و با داد به لیام میپره
ز: خیالت راحت شد؟ گفتم دیگه!
ل: این چه طرز معذرت خواهی کردنه؟! الان هری فکر میکنه زورت کردم!
رفتارای اون دو نفر و معذرت خواهی هر چند فیک زین باعث میشه لبخند رو صورت نگران هری بشینه
با اینحال زنگ زدن لحظه ای گوشیش باعث میشه تا به کل حواسش پرت شه و بعد یه معذرت خواهی کوتاه از اون دو نفر فاصله بگیره
ز: دیدی چیکار کرد؟ حتی جوابم و نداد..
با رفتنش زین که کاملا کاسه صبرش لبریز شده، داد میزنه و با عصبانیت مشت محکمش و به سینه لیام میکوبه
ل: آخ.. خیله خب بابا
ل: رفت تلفن جواب بده میاد
ز: بذار برگرده اون موقع بهش میگم توی زبون نفهم مجبورم کردی الکی معذرت بخوام
جفت دستاش و میگیره و قبل از اینکه اون پسر بتونه دوباره بهش ضربه بزنه، به حرف میاد
ل: خیله خب حالا کوتاه بیا
ز: زود باش من معذرت خواستم حالا تو به قولت عمل کن
ل: هرچند بیشتر شبیه فحش بود تا معذرت خواهی ولی همین هم ازت قبوله
ز: من این حرفا حالیم نمیشه زود باش تو قول دادی
ل: خیله خب
از روی ناچاری میگه و دستش و میگیره
ل: بریم اتاق قبلش باید با هم حرف بزنیم
نگاهش و از زینی که با شاخک های فعال شده اش داره نگاهش میکنه، میگیره و به هری که سمت پنجره مشغول صحبت با گوشیه، اشاره میکنه
ل: خصوصی..
ز: نخیر اول باید به قولت عمل کنی
ل: اوکی چی میخوای؟
وایمیسته و منتظر به پسر نگاه میکنه
ل: بگو دیگه یالا..
ز: بیرو..
YOU ARE READING
unforgettable [Z.M]
Fanfiction- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی ا...