53

599 111 427
                                    

پوزخند تحقیرآمیز مارک با دیدن عکس زین توی گوشی جاستین و نگاه کنایه دارش به لیام باعث میشه تا جاستین لحظه‌ای از ترس قفل کنه..

ل: چته؟

لیام رو به مارک میگه و با اخم به گوشی جاستین توی دست مارک خیره میشه

مارک: چیزی نیست که نشه حلش کرد..

حین حرف زدن نگاه تیزی به جاستینی که در بدترین حالت ممکن گیر بدترین آدم افتاده، میندازه

مارک: فقط قراره همین که رسیدیم چند نفر از افرادت و صاف بفرستم ته جهنم

عکس پس زمینه گوشی جاستین که زیبایی پسر شرقی رو به رخ کشیده رو با حرص مشهودی رد میکنه

مشخصا جاستین سریع پیام و پاک کرده اما مارک لیست شماره های گرفته شده از اون گوشی ساده رو باز میکنه و نشون لیام میده

لی: خب؟

مارک: این شماره رو میشناسی؟

نگاه سوالی لیام رو روی خودش میبینه تا ادامه بده

مارک: سیمکارت قدیمیه ولی دقیقا مال همون جاییه که داریم میریم

لی: این شماره کیه؟

مارک: حدس زدنش برات سخت نیست
مارک: شماره مت..

لی: برای این داری مزخرف میبافی؟ که این و حل کنی؟ یه شماره به درد نخور؟؟

تقریبا سعی میکنه با وجود نگرانیش، با مسخرگی و بی تفاوت به زبون بیاره و آتویی دست مارک نده اما اون مرد با پرخاشگری ادامه میده

مارک: مزخرف؟ یکی از همین احمقای دور و برت راپورت ما رو به اون مردک داده تا فرار کنه میفهمی؟

لی: چرت نگو

با خستگی میگه و سعی میکنه از موضوع دردسرسازی که به گوشش خورده، با بی تفاوتی رد بشه ولی مارک خوب بلده شرایط و بحرانی‌تر از چیزی که هست نشون بده

مارک: چرت میگم؟؟ همین‌هایی که درست بغل گوشت نشستن دارن آمارت و به دشمنت میدن ولی تو هنوز مثل احمقا داری طرفشون و میگیری

لی: خیله خب بدش من این کوفتی و..

با عصبانیت محسوسی تسلیم شده به گوشی اشاره میکنه ولی مارک سریع اون و از لیام دور میکنه

مارک: دو روز پیش قرارمون چی بود لی؟ اینکه به من اعتماد کنی

لی: به تو اعتماد کنم؟؟ فکر میکنی من احمقی چیزی ام؟؟ داری چرت و پرت بارم میکنی تا دور و بری هام و خراب کنی واضحه..

عکس زین و سمت لیام میگیره و با علم به اینکه تیر آخر و به لیام زده، ریلکس تر ادامه میده

مارک: حالا چی؟

درست ثانیه‌ای نگاه کوتاه به عکس مقابلش باعث میشه تا نگاه لیام در لحظه از سردرگمی دربیاد و رنگ خشم بگیره

unforgettable [Z.M]Where stories live. Discover now