ز: نیل
وقتی با جای خالیش مواجه میشه، صداش میکنه ولی چون کسی جوابش و نمیده، غر میزنه..
ز: چرا جفتتون باهم غیب میشین
چند لحظه پیش به دنبال مت به اتاق رفته بود و وقتی با جای خالیش مواجه شده بود، دوباره به آشپزخونه برگشته بود و اینبار نیل و هم پیدا نکرده بود
نگاهی به فنجون قهوه روی میز میندازه و با حس اینکه قهوه اش سرد شده فنجون و از روی میز برمیداره و محتوای داخلش و توی سینک خالی میکنه..
صندلی و غقب میکشه تا دوباره روش بشینه و خوردن صبحونه اش و از سر بگیره که با حس صدای باز شدن ناگهانی تلویزیون که از نشیمن خونه میاد، سر جاش متوقف میشه
ز: نیییل
با حس اینکه کسی غیر از خودش تو اون ساعت تلویزیون و روشن نمیکنه، از آشپزخونه بیرون میره و سمت نشیمن خونه راه میفته
نگاهش و به صفحه تلویزیونی که صداش به طرز آزادهنده ای بالا است، برمیگردونه و وقتی کسی و اونجا پیدا نمیکنه، سعی میکنه به خودش مسلط باشه و به ترسی که مثل شب پیش داره تو وجودش بزرگتر میشه، دست و پا نده
دستایی که میخواستن دوباره به لرزه بیفتن و سفت مشت میکنه و سریع تلویزیون و خاموش میکنه ولی به محض بسته شدن تلویزیون اون صفحه دوباره روشن میشه و صدای پایی که از پشت سرش بهش نزدیک میشه باعث شد تا بی فکر گلدون روی میز و برداره و همزمان با برگشتن سمت کسی که باعث ترسش شده، گلدون و پرت کنه سمتش و داد اون غریبه رو دربیاره
- آخ.. چته وحشی
پوکر به چهره مایک که گلدون رو سرش خورد شده، نگاه میکنه و متعجب اسمش و به زبون میاره
ز: مایک؟
م: زهرمار و مایک سرم ترکید!
ز: تو اینجا چیکار میکنی؟
م: اومدم دنبالت بریم تمرین در خونتون باز بود خواستم سربه سرت بذارم بی جنبه
ز: حقته
ز: کی به تو گفت یواشکی بیای خونمون
دستاش و توهم قفل میکنه و تخس چشماش و میبنده و حق به جانب میگه ولی وقتی صدایی از اون پسر نمی شنوه یواشکی یکی از چشماش و باز میکنه تا دلیل این سکوت و متوجه بشه و اون لحظه است که با دیدن خون و زخمی که بین موهای اون پسره و چهره درهمی که نشون میده داره که از درد به خودش می پیچه، تازه به عمق فاجعه ای که بهش دامن زده پی میبره و همین باعث میشه تا سریع از دیوار غرور و حق به جانبی که برا خودش ساخته پایین بیاد و نگران به اون پسر نزدیک بشه
ز: ببخشید
م: بخشید و کوفت
مایک با حرص میگه و بدون اینکه نگاهش کنه غر میزنه
YOU ARE READING
unforgettable [Z.M]
Fanfiction- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی ا...