توضیح: بخش اول پارت مربوط به ادامه سال ناپدید شدن زینه و از قسمتی که جدا کردم میریم به سه سال بعد20 september 2013
Location: londonل: من فیلم دوربینای اون بیمارستان فاکی و میخوام
مکس بدون اینکه سرش و بلند کنه، حرف زد
م: احتمالا چیزی از دوربینا دستگیرمون نشه
ج: قبلا چک کردم هرکی بوده فیلمارو پاک کرده
جاستین مردد حرفش و به زبون آورد
ج: نمیخوام دوباره عصبیت کنم لیام ولی آخه جز مارک کار کی میتونه باشه
ل: اون بی عرضه هایی که برا نگهبانی جلو اتاق زین تو بیمارستان گذاشته بودی و بیار اینجا
ج: همون موقع فرار کردن
ل: پس اینطور که پیداست کار خودشونه
م: ببخشید رئیس ولی مارک چند سال بین ما بود و نفر به نفر آدمای دور و برمون و میشناخت برا همین پیدا کردن آدمی که بشه راحت خریدش براش مثل آب خوردن بود
ج: به کی شک داری مکس؟ درست حرف بزن
مکس نگاه مطمئنش و به لیام دوخت و ادامه داد
م: کار نگهبانا نیست اونا از ترسشون گم و گور شدن
ج: پس کیه؟
م: فقط دو نفر میتونن انقد بی سر و صدا....
قبل از اینکه حرفش و ادامه بده زنگ گوشی لیام بود که حرفش و قطع کرد
گوشی و از روی میزکارش برداشت و به محض دیدن شماره شخصی مارک که یه زمانی فقط خودشون دو تا این شماره رو داشتن٬ شگفت زده به صفحه گوشی خیره موند
ل: مارکه
شنیدنش کافی بود تا جاستین و مکس بهت زده به لیامی که با اخم وحشتناکی به صفحه گوشیش خیره بود، نگاه کنن
بی تردید دکمه سبز و فشرد و تماس و برقرار کرد و با صدای نسبتا بلندی جواب داد
ل: برای چی زنگ زدی عوضی؟
م: اوه لیام خیال برت نداره مطمئنن بخاطر تو زنگ نزدم
ل: شنیدن صدای نحس تو رو گذاشتم برای وقتی که قراره زیردست و پام جون بدی
م: فعلا که این پدر عزیزته که زیر دست و پای منه
ل: جرئت داری بهش دست بزن... فک نکنم یادت رفته باشه وقتی روانی میشم میتونم چه کابوسی برات باشم
م: کی و داری میترسونی لیام تو اصلا در حدی نیستی که بتونی من و بترسونی
ل: حد و مرز و خوب اومدی... مرز بین من و تو میگه تو یه قاتل روانی ای که حتی به پدر خودش هم رحم نکرد
YOU ARE READING
unforgettable [Z.M]
Fanfiction- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی ا...