با عصبانیت بی حدی لیوان آب توی دستش و سمت دیوار پرت میکنه و رو به افرادش که از سر ترس با فاصله ازش وایسادن، فریاد میزنه
ل: همتون بیعرضهاین
طوری محکم داد میزنه که حتی نایل هم جرئت نمیکنه نزدیکش بشه
ل: تا شب هر گوری باشه پیداش میکنین شنیدین؟
چند قدمی و عقب میره و حین اینکه شقیقههای دردناکش و میماله، دوباره داد میزنه
ل: چرا هنوز اینجایین؟ نشنیدین چی گفتم؟
یه قدم جلوتر میاد و وقتی میبینه، همشون وایسادن و بر و بر نگاهش میکنن، مثل بمب آماده انفجار میشه
ل: گورتون و گم کنین
طوری داد میزنه که همه افرادش به ثانیه نکشیده سمت در میرن و از اتاق بیرون میرن و تنها نایلِ که اونجا میمونه و با دیدن لیام که از شدت عصبانیت سرخ شده و سخت نفس میکشه، سریع لیوان آبی رو پر میکنه و سمتش میره
ن: میخوای خودت و بکشی؟ یکم اروم باش
لیوان و سمتش میگیره ولی لیام عصبی پسش میزنه و دستاش و به میز تکیه میده تا بتونه قامت خمیدهاش و سرپا نگهداره
ل: اینهمه سال انقدری که فکر میکردم مارک تنها دشمن منه، مثل احمقا دور و برم و ندیدم
ن: خیله خب اروم باش بالاخره یه غلطی میکنیم
ل: چه غلطی؟ ها؟؟ تو به من بگو حالا دیگه چه گهی میتونیم بخوریم
ن: ما هنوز..
قبل از اینکه بتونه ادامه بد، صدای داد لیام دوباره متوقفش میکنه
ل: هنوز چی نایل؟
ل: نمیبینی دور و برمون چه خبره؟ هیچی نشده همه بهم پشت کردن.. همه چی تموم شده..
ن: تموم نشده لیام داری شلوغش میکنی
ل: اون مت کثافت بی سر و صدا برای همه زندگیم دندون تیز کرده بود و منه احمق نفهمیدم
ن: خیله خب ولی فعلا گم و گور شده یعنی انقدرها هم نفوذ نداره یارو انقدر ترسیده دخلش و بیاریم
ل: اگه مثل یه آدم کور فکر نمیکردم تنها دشمنم مارکه، خیلی وقت پیش میتونستم دخل این عوضی و بیارم
ل: بی همه چیز برای همه زندگیم نقشه کشیده بود
ن: این یارویی که مارک آمارش و داده اصلا عددی نیست همچین گهی بخوره همه چی زیر سر این متِ عوضیه، مارک گفته اینا همشون با مت در ارتباط بودن
ل: همون موقعی که اون کثافت زین و از خونه دور کرد باید میفهمیدم هدفش فقط زین نبوده
ل: فکر میکردم بخواد یه روزی زهرش و بریزه اون عوضی تمام مدارک و گیر آورده و دقیقا روزی که من نتونستم برم تو اون جلسه کوفتی یه احمق و فرستاده با امضاهای پدر من خودش و جانشین تمام اموال و اختیارات جف معرفی کرده.. یارو فکر کرده اگه یکی دیگه رو به جای خودش بفرسته نمیتونیم ردش و بزنیم
YOU ARE READING
unforgettable [Z.M]
Fanfiction- میخوام کاری کنی همه چی و فراموش کنه بشه یه صفحه خالی از اون مرد فقط من و ببینه + این کار ریسکه ممکنه بیدار نشه یکم فک کن مرد تو میتونی همین حالا هم مال خودت کنیش - نه نمیشه هر کاری می کنم ازم می ترسه از وقتی اون آشغال بردش همه چیزش شده اون حتی ا...